او حرکت جریان برق در سیم را معکوس کرد و متوجه شد که انتهای دیگر عقربه به طرف سیم می ایستد و به این ترتیب وجود میدان مغناطیسی در فضای اطراف سیم هادی جریان برق کشف شد. پس از آن و تقریبا به طور همزمان، فاراده انگلیسی و ژوزف هنری آمریکایی عکس این قضیه را هم کشف کردند.

یعنی وقتی یک قطعه فلز یا سم در داخل میدان آهنربایی قرار بگیرد در آن الکتریسیته تولید می شود و همین کشف کوچک جهشی در توليد مولدهای الکتریکی و پس از آن صدها و هزاران اختراع دیگر ایجاد شد.تنها عنوان موارد استفاده از برق و کتاب های فنی مربوط به آن حدود پانصد متر قفسه را در کتابخانه های معتبر دنیا اشغال کرده و انسان امروز از این نیرو و اثرات آن تقریبا در همه موارد زمینی و فضایی، از توستر تا رادیو و تلویزیون و رادار و غیره استفاده می کند،

وجود این همه تناقض درباره مانید تیک و اثرات آن باعث شد که تنها عده معدودی علاقه مند، و آن هم به طور خصوصی تحقیقات مربوط به آن را پیگیری کنند.

ولی هنوز ماهیت امواج مانید تیک برای فیزیک مدرن ناشناخته و مرموز است و با آنکه تحقیقات بسیاری در کاربرد این پدیده جریان دارد باید سالهای سال در شناخت ماهیت آن کار پیگیر به عمل آید.

یک دانشمند برجسته آلمانی به نام کارل ریش باخ، کشف کرد که افرادی استنایی هستند که می توانند خروج نوعی انرژی را از اشیاء زنده و آهنربا به چشم ببینند.

او چنین افرادی را فرابين نامید. کارهای باخ به وسیله یک پزشک برجسته و استاد شیمی دانشگاه ادینبورگ در سال ۱۸۴۴ به انگلیسی ترجمه شد و تحت عنوان (پژوهش در مانید تیک ، برق، حرارت، نور و ارتباط آن با نیروی حیات) منتشر شد، ولی اثبات آن در چهار چوب علم فیزیک ممکن نیفتاد و بنابراین راه به جایی نبرد.

آقای رایش باخ ادعا داشت که هرگاه به چیزی دست میزنم احساس میکنم که به سیم یک ساز زهی دست می زنم و در آن صدای نت نامطلوبی احساس میکنم. سالها پس از آن مرد دیگری به نام ویلهلم رایش اظهار داشت آنچه به عنوان مغناطیس و رابطه میدان مغناطیسی و فولاد به وسیله ولتا و فاراده عنوان شده و پس از آن گسترش یافته و به کار می رود، در اصل غیر از نیروی مغناطیسی است که یونانیان قدیم بیان کردند و از طریق مالش ایجاد می شود.

او لغت اورن را به جای لغت قدیمی ایر به کار برد و ادعا کرد که اورگن با تراکم متفاوت، سراسر کیهان و حتی محیط خلاء را انباشته و واسطه ای است که نور و مغناطیس و جاذیه در آن حرکت می کند. او اورگن را حلقه ارتباطی جاندار و بی جان دانست.

در دهه ۱۹۶۰ مطالب به صورت علمی به وسیله دیگران بیان شد و از جمله آقای هالسی، محقق کلاسیک فیزیک نوشت: حرکت الکترون اساس جریان حیات است. اشکالات موجود در رابطه بين الكترون – موجود زنده از زمان ریشن باخ تا زمان ويلهلم رایش عمدتا به دلیل عملکرد مشترک و عمومی علوم روی یک موضوع کاملا تخصصی بود.

به تدریج با پیدایش علوم ویژه، تحقیق و پژوهش به رشته های باریک تخصصی تقسیم شد. دانشمندان گروه زیست شناسی در عین حفظ رابطه علمی از دانشمندان گروه فیزیک جدا شدند. اصل پذیرش پس از مشاهده و تکرار تجربه کمی از بار خود را از دوش نوآوری های خام که برخی منجر به کشفیات قطعی بعدی شد برداشت.

در این فاصله علم شیمی نیز روی موضوعات متنوع و وسیعی به کار پرداخت و حاصل کار خود را به عنوان محصولات و کاربرد و ابزار جدید در اختیار سایر علوم قرار داد.

به نظر می رسید اولین تولید آزمایشگاهی اوره در سال ۱۸۲۸، موضوع وجود نیروی حیات یا روح در ارگانیسم زنده را منتفی کرده باشد. کشف سلول به لغت باستانی اتم که اصطلاح قدیمی فلاسفه یونان بود، به عنوان همردیف زیستی، مفهوم بخشید و چنین نتیجه گیری شد که در عمل گیاه، انسان و حیوان نمودهایی از تجمع مواد شیمیایی هستند.

در چنین جوى البته تحقیق روی رابطه مغناطیس و حیات بسیار محدود شد. بنابراین افرادی حساسیت گیاه در مقابل نیروهای خارجی را پیگیری کردند و تحقیقات نولت و برتولون را زنده نگاه داشتند. آقای ویلیام راس در آمریکای شمالی به منظور تکرار تجربة اثر الکتریک در گیاه دست به آزمایش زد.

او بذر کدو را در خاکی مخلوط از اکسید منگنز، نمک طعام و ماسه کاشت و آن را با اسید سولفوریک رقیق آبیاری کرد. بذرهایی که در میدان الکتریکی قرار داشتند خیلی زودتر از بذرهای مشابه جوانه زدند. یک سال بعد در اولین شماره سال ۱۸۴۵ مجلة جامعة باغبانی انگلستان مقاله ای تحت عنوان (تأثير الكتریسیته روی گیاه) منتشر کرد.

آقای ادوارد سالی متخصص کشاورزی و نویسنده مقاله از آزمایشی خبر می داد که طی آن ۷۰ مورد گیاه را مانند آقای راس در خاک مخلوط کشت کرده و مانند آقای گالوانی روی آن سیم کشیده، ولی فقط در نوزده مورد نتیجه مثبت گرفته و در سایر موارد، این روش روی گیاه حتی تأثیر منفی داشته است. حاصل این آزمایشات در حقیقت نشان داد که مقدار، نوع، زمان و شدت اعمال الکتریسیته برای گیاهان مختلف تأثيرات متفاوتی دارد.

این دستاوردها مورد توجه فزیکدانها واقع نشد و پژوهش های پراکنده، اینجا و آنجا و اغلب به وسیله علاقه مندان یا گیاه شناسان ادامه یافت و مشاهداتی مبنی بر قطعيت اثر الکتریک در زندگی گیاه و موجودات زنده و وجود الکتریسیته در ارگانیسم موجود زنده به ثبت رسید.

در سال ۱۸۵۹ در یک شماره از جزوه باغبانی لندن گزارشی منتشر شد، مبنی بر اینکه بین دو گیاه اسکارلت، نور رد و بدل می شود و بهترین موقع برای مشاهده آن هنگام سرخی شفق و یا قبل از وقوع طوفان، پس از دوره خشکی است. این خبر رسمی، تأییدی بر نظریه گونه بود که گل خشخاش در هوای گرگ و میش تابشی دارد که با چشم دیده می شود. در اوایل نیمه دوم قرن نوزدهم تابش اشعه از مواد غیر آلی کشف و رادیو اکتیویته نامیده شد.

همراه با آن مطالعاتی در زمینه الکتریسیته در فضا صورت گرفت و این نتیجه به دست آمد که زمین، بدون وقفه، ذرات باردار الکترون به فضا پرتاب می کند. در هوای آرام، زمین دارای ذرات الکترون با بار منفی، اتمسفر دارای بار مثبت و باران الکترون از خاک و گیاه به سمت جو جاری است. در موقع طوفان الکتریکی، جریان معکوس است.

یعنی زمین مثبت و لایه زیر ابر منفی است. برآورد شده است که در هر لحظه بین ۳ تا ۴ هزار طوفان الکتریکی در جو کره زمین وجود دارد و همین امر تعادل تبادل انرژی را برقرار میکند. این ذرات باردار با استفاده از لغت قدیمی یونانی (اینانا)، (آیون) نامیده شد.

به دلیل وجود و جریان همین ذرات باردار مقدار ولتاژ طبیعی از سطح زمین به طرف بالا فرق می کند. اختلاف فشار الکتریکی در تراز سر آدمی با قد ۱۸۰ سانتی متر بر زمین حدود ۲۰۰ ولت است. این اختلاف از بام ساختمان امپایر استیت تا سطح پیاده رو برابر ۴۰۰۰ ولت است. در فاصله پایین ترین قشر (یونوسفر) و سطح زمین اختلاف الکتریکی ۳۶۰۰۰۰ ولت است.

چون مقدار جریان اندک است لذا این ولتاژ عظیم اثر مخرب ندارد. انسان به علت محدود بودن اطلاعات تا به حال نتوانسته از این اختلاف ولتاژ عظیم بهره برداری کند. در فاصله سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۸۸۴ میلادی تلاش دیگری به وسیله یک نفر فنلاندی به نام سليم لمسترام در نواحی نزدیک قطب شمال در نروژ انجام شد تا اثر الکتریکی فضا روی رشد گیاهان مشخص شود.

این شخص که یک متخصص شفق قطبی و در عین حال مطلع از مغناطیس زمین بود سرانجام نظر داد که چمن انبوه آن نواحی بر خلاف آنچه مردم تصور می کنند مربوط به روز طولانی قطبی نیست، بلکه مربوط به شفق قطبی است.

سلیم می گوید: نوک ساق و برگ گیاه مانند سیم برقگیر ساختمان عمل میکند و عمل بده بستان الکتریکی زمین و فضا را آسان می سازد. سلیم همچنین دریافت که حلقه های رشد موجود در تنه نوعی درخت سرو که از نشانه های رشد سالانه درخت است، تابع دوره های شفق قطبی و لکه های خورشیدی است. هر قدر به طرف شمال حرکت کنیم، این حساسیت با شدت بیشتری مشاهده می شود. وقتی سلیم از نروژ به وطنش فنلاند بازگشت برای روشن شدن برداشت هایش دست به یک رشته آزمایشات زد.

او تعدادی گیاه را در گلدان فلزی کاشت و به یک مولد جریان مستقیم وصل کرد. ظرف مدت هشت هفته، این گیاهان از گیاهان مشابه که در شرایط همسان ولی طبیعی قرار داشتند ۵۰ درصد بیشتر رشد کردند. او این آزمایش را در سطح وسیعتری در فضای آزاد تکرار کرد. بوته های توت فرنگی بیش از دو برابر بار آوردند و قندشان نیز بیشتر بود. زراعت جو نیز یک سوم اضافة محصول داشت.

سلیم آزمایش خود را در سرزمین های جنوبی تر تا بورگاندی با انواع سبزی، میوه، غلات و شرایط مختلف رطوبت و حرارت و کودهای طبیعی توسعه داد و حاصل کارش را در سال ۱۹۰۲ در برلین تحت عنوان کشاورزی الکتریکی منتشر کرد.

دو سال بعد ترجمه کتاب سلیم به زبان انگلیسی و در لندن تحت عنوان الکتریک در کشاورزی و باغبانی منتشر شد. آقای لاج مرد برجسته فیزیک، در روش اجرای آن تغییراتی داد، بدین معنی که سیم کشی روی گیاه را که هر بار باید با رشد گیاه بالا برده می شد و در عین حال مانع رفت و آمد و آبیاری و غیره بود حذف و به جای آن از یک پایه بلند شبکه سیمی آویزان کرد. او موفق شد محصول نوعی گندم کانادایی را ۴۰ درصد افزایش دهد که در عین حال بنا به اظهار نانوایان از آرد آن، نان مطبوع تری به دست می آمد.

یکی از همکاران آقای لاج به نام نیومن با شیوه او در منطقه ایوشام انگلستان محصول گندم و سیب زمینی را بیش از ۲۰ درصد در واحد سطح بالا برد. در اسکاتلند توت فرنگی را با محصول بیشتر و قند بالاتر و نیشکر را با درصد شکر بالاتر به دست آورد.

آقای نیومن گزارش خود را با موفقیت در ژورنال گیاه شناسی انگلستان به چاپ رساند و پس از آن در کتاب دستی استاندارد مهندسی برق از انتشارات مؤسسه معتبر مک گروهیل در نیویورک وارد کرد، و این یک موفقیت در کشف و ثبت رابطه گیاه و الکترومغناطیس است.

انسان و گیاه در میدان نیروها

مهندسین به علت نیاز فوری به کاربرد علوم و تکنولوژی اغلب به دنبال راه حل هایی هستند که به نتیجه مثبت برسد و کمتر در پی آن هستند، که چرا و چگونه به نتیجه رسیده اند. به همین دلیل، تردید در صحت یا فقدان تحلیل علمی یک تئوری، که در طول تاریخ باعث فراموشی بسیاری از دستاوردهای شگفت انگیز شده، کمتر در کار مهندسین مؤثر و بازدارنده است.

مهندسی به نام ژوزف مولیتوریز، با اصليت مجارستانی، در آمریکا با کارهای آقای نولت آشنا شد و مهندسانه به فکر افتاد از تأثير الکتریک بر حرکت مایعات در لوله های مویین برای حل مسائل کشاورزی سود ببرد. ژوزف با تعجب میدید که تنه نوعی درخت سرو می تواند شیره غذایی را تا ارتفاع بیش از یکصد متر در تنه خود بالا ببرد، در حالی که توان بالا بردن بهترین پمپ مکشی ساخت بشر تا آن زمان کمتر از ده متر بود.

پس تصمیم گرفت این مکانیزم را کشف کند. وی می دانست که نولت با عبور جریان برق در هسته ليمو توانسته سرعت رشد آن را بالا ببرد و با معکوس کردن جریان، نتيجة وارونه به دست آورده و هسته ها چروکیده اند. ژوزف در حالی که پذیرفته بود جریان الکتریسیته به نوعی در جوانه دهی و رشد گیاه مؤثر است در ایستگاه تحقیقاتی دولت ایالات متحده در کالیفرنیا شروع به کار کرد.

جریان الکتریک احتمالا با الکتریک موجود در گیاه همراه می شود و یا جریان آن را مختل می کند. او به عنوان اولین آزمایش، شش شاخه از یک درخت مرکبات را به مدت ۱۸ ساعت با جریان برق ۵۸ ولت تحریک کرد و در مقابل، شش شاخه دیگر را به طور طبیعی باقی گذاشت. در پایان مشاهده کرد که جریان شیره گیاهی در شاخه های تحریک شده به راحتی انجام شده، ولی از شش شاخه دیگر جریان کمی عبور کرده.

کار بعدی او حل مشکل برداشت مرکبات بود. مرکبات روی درخت با هم نمی رسند و باید میوه های رسیده را در روزهای مختلف چید. این کار پر زحمت و گران است و در عین حال باعث تباه شدن مقداری میوه رسیده بر روی شاخه ها می شود.

او به این فکر افتاد که چیدن میوه های رسیده را با کمک جریان الکتریک انجام دهد و برای این منظور به سادگی جریان برق مستقیم را به درخت وصل کرد و شرایطی به دست آورد که میوه های رسیده از درخت جدا شدند و بر زمین ریختند، ولی میوه های کال و سبز روی شاخه ها باقی ماندند. او برای تعمیم این کار و چیدن و جمع آوری کامل میوه باغ، بدون استفاده از دست و بالا رفتن تا ارتفاع درخت، برنامه دیگری طراحی کرد.

کار دیگر او ساخت گلدان رومیزی مخصوصی بود که گل ها را برای مدت طولانی تری نگاه می داشت. در زمانی که مهندس مولیتوریز در غرب آمریکا مشغول کار بود مهندس دیگری به نام لاري مور در شرق آمریکا و در آزمایشگاه تحقیقات مواد در دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا برای اولین بار شرایط الکتریکی طوفان های کوتاه و باران های طوفانی را ایجاد کرد، و در طول هفت سال تحقیق در اقلیم دست ساز و کوچک خود و تنظیم دقیق میدان الکتریکی توانست بهره دهی گیاهان را بالا ببرد.

او برای ایجاد میدان، گیاهانی را که در گلدان پلاستیکی شفاف کاشته بود روی ورق آلومینیمی قرار داد و بالای آنها یک شبكة ظریف آلومینیمی نصب کرد. ورق روی میز و شبکه آلومینیمی بالای گیاه، دو قطب میدان را تشکیل دادند.

او علاوه بر ولتاژهای مفید، ولتاژهای مخربی را که باعث صدمه زدن به برگ گیاه می شود تعیین کرد. آقای مور در پایان تحقیقات خود گفت: صرف نظر از اینکه بتوان از طریق تحریک مغناطیسی در مزارع بزرگ، محصول بیشتری تولید کرد یا نه باید پذیرفت که این تحقیقات هنوز در مراحل نظری است و علاوه بر بررسی امکانات، باید جنبه اقتصادی امر نیز بررسی شود.

آقای دکتر وایت کتابی به نام (کشاورزی با الکتریک کیهانی) نوشت و طی آن اظهار عقیده کرد که حتی آویزان کردن قطعات فلزی مانند آهن و قلع می تواند رشد گیاه را تسهیل کند. شخصی به نام راندل برای آزمایش این نظریه تعدادی گلوله های فلزی درخت کریسمس را که در خانه داشت به بوته های گوجه فرنگی آویزان کرد.

او می گوید: در آغاز همسر من این کار را مسخره بازی می دانست و مرا از آن منع می کرد، ولی وقتی این بوته ها زودتر از موعد به ثمر رسیدند با من هم عقیده شد و خواست که به این کار ادامه بدهم. یک مهندس الکترونیک به نام جیمز لی که تجربه زیادی در دسته بندی الکترونیکی بذر گیاه داشت یک ظرف آلومینیمی را با کمک نوعی فیلتر رطوبتی به برق شهر وصل کرد.

او در این ظرف نوعی لوبیا کاشت که در شرایط عادی فقط شصت سانتی متر رشد می کند. قد لوبیای او به ۷ متر رسید و حدود ۸۰ کیلو محصول داد. جیمز لی به عنوان یک مهندس با تجربة الکترونیک می گوید: عامل مؤثر در این آزمایش الکترون است. زیرا نخست الکترون باعث مغناطیسی شدن کلروفیل در گیاه می شود، و سپس زمینه برای جذب فوتون نور آماده می شود و به عنوان انرژی خورشیدی جزو گیاه می شود.

الکترون مولکولهای اکسیژن را به طرف کلروفیل در حال توسعة سلول می کشد. بنابراین نباید تصور کرد که رطوبت از طریق مکانیزم جذب وارد گیاه می شود، بلکه جذب رطوبت یک عمل الکترونیکی است. آنچه در سطح گیاه ظاهر می شود و آن را فشار ریشه ای می نامیم مطلقا ربطی به ریشه ندارد، بلکه مربوط به وفور الکترون است که با انرژی بیش از حد آب در لایه ها عمل می کند.یک ایتالیایی به نام بیند و روچیانی در سال ۱۹۳۰ برای آماده ساختن بذر روش جدیدی به کار برد.

او بذرها را با سرعت حدود پنج متر در ساعت و ظرفیت پنج تن در روز از بین صفحات فلزی که به صورت خازن الکتریکی عمل می کردند عبور داد و پس از برداشت محصول گزارش کرد که این بذرها بسته به محل و شرایط کشت از ۲ تا ۳۷ درصد نسبت به میانگین کشت کشور اضافة محصول داشته اند. کارهای او تا شروع جنگ جهانی دوم ادامه داشت و کتابی نیز در این زمینه نوشت که در سال ۱۹۶۰ به انگلیسی ترجمه شد.

در اتحاد شوروی، در یکی از مراکز تولید، بذر را به روش الکتریکی عمل آوردند. در نتیجه در سال ۱۹۶۳ ذرت علوفه ای ۱۵ تا ۲۰ درصد، جو و جو دو سر از ۱۰ تا ۱۵ درصد، نخود ۱۳ درصد و گندم سیاه ۸ تا ۱۰ درصد نسبت به متوسط برداشت عادی، اضافة محصول داشته است.

هیدروپونیک ایران

HydroPonicIRAN.com

تلگرام و اینیستاگرام و توئیتر:

HydroPoniciR@

برای ادامه مطالب اینجا کلید کنید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *