این آزمایشات سرچشمه یک رشته تحقیقات بعدی است که امیدوارم در کشف ماهیت مولکولی و تحریک پذیری و جابجایی آن به ما کمک کند. تحقیقات بعدی بدون شک ما را به درک کلیت ماهیت هستی، اعم از جاندار و بی جان خواهد رساند.

چاند را در رفتار گیاه تعمق بیشتری کرد و او ملاحظه کرد که کلیه گیاهان نسبت به تحریکات الکتریکی و مکانیکی و سوزاندن واکنش نشان می دهند، ولی واکنش فقط معدودی از آنها، مانند گونه ای از گل ابریشم، با چشم قابل دیدن است. وقتی به کلکته بازگشت ناگهان به ذهنش رسید که این اختلاف ممکن است ناشی از ساقه بلند برگ ابریشم باشد که حرکت کوچک انتهای آن باعث حرکت بزرگ در نوک برگها می شود.

و نوعی اهرم چشمی اختراع کرد که به وسیله آن مشاهدة مستقیم واکنش ناشی از حساسیت و ادراک گیاه، که دقیقا شبیه واکنش حیوان است، برای همه کس ممکن شد. چاند را در دسامبر ۱۹۰۳ این اختراع و کارهای مکمل آن را طی هفت مقاله به اطلاع انجمن سلطنتی انگلستان رساند.

این مقالات فورا برای چاپ در مجله پیشرفت های فیزیولوژی که مخصوص دستاوردهای مهم و با ارزش علمی است انتخاب شد ولی در حالی که مقدمات چاپ آماده می شد، تحریکات پنهانی و فشارها و نفوذهای ناشی از پیشداوری موفق شد از چاپ آن جلوگیری کند و چاند را که در آن موقع در هندوستان اقامت داشت نتوانست از راه دور با آن مقابله کند.

مقالات چاند را با این بهانه که تا رسیدن جزئیات مربوط به آن قابل چاپ نیست بی آنکه به او اطلاع دهند و یا منتظر رسیدن جزئیات باشند این بار نیز به دلایلی بایگانی شد. چاند را به تجربه دریافت که نباید خود را به انجمن سلطنتی انگلستان وابسته کند و با آنکه خودش را در کتاب نویسی تنبل می دانست تصمیم گرفت کارهای خود را به صورت کتاب در اختیار همگان قرار دهد.

او به اجبار از مجموع سخنرانی های خود در لندن، برلین و پاریس و کلیه کارهای خود تا سال ۱۹۰۲ کتابی تهیه کرد و آن را تحت عنوان (واکنش جاندار و بی جان) منتشر ساخت.

هربرت اسپنسر فیلسوف بزرگ انگلیسی که نسبت به پیشرفت علوم بسیار علاقه مند بود در سن هشتاد سالگی، یعنی آخرین سالهای عمرش اظهار داشت که برای او بسیار دیر شده است که نتایج کشفیات چاندرا را در کتاب خود به نام اصول بیولوژی) منظور کند.

شخص دیگری به نام پروفسور والر که از مخالفين سرسخت چاندرا بود در کتاب جدید خود بدون اینکه از وی نامی بیاورد عينا ادعای او را به این صورت منعکس کرد که: هر پروتوپلاسم گیاهی حساسیت گیاهی دارد؟

کار بعدی چاند را بررسی مکانیزم حرکت در گیاه و مقایسه آن با انسان و حیوان بود. او می دانست که گیاه بدون شش و اعضای تنفسی مشابه می تواند تنفس کند، بدون داشتن دستگاه هاضمه قادر به جذب غذاست و بدون داشتن عضله قادر به حرکت است.

بنابراین به نظر او بدیهی بود که حتی در فقدان سیستم عصبی نوعی القاء در گیاه اتفاق بیافتد. او برنامه مفصلی تهیه کرد که یک دهه بعدی، وقت او را به خود مشغول داشت. چاند را برنامه خود را این طور بیان می کند: برای مشاهده و تعیین ماهیت حرکات و تغییراتی که در گیاه اتفاق می افتد باید به مشاهده عینی واکنش گیاه در مقابل ضربه و شوک نشست.

برای این منظور نخست باید نیروهایی را یافت که گیاه در مقابل تأثیر آن علائمی مبنی بر نوعی جواب بروز بدهد. در درجه دوم باید سیستمی به دست آورد که این علائم را به زبان قابل فهم تبدیل کند و سرانجام باید طبیعت این علائم و رفتار را آموخت.

چاند را برای ثبت حرکت گیاه در اهرم چشمی پیشین خود تغییراتی به وجود آورد و با افزودن دو استوانه گردان برای حرکت نوار کاغذ سفید، آن را به یک ثبت علائم نوری مبدل ساخت. حرکت گیاه به وسیله یک اهرم، چند نور را به روی نوار کاغذ منعکس می کرد.

محل نقطة متحرک نور، روی کاغذ به وسیله یک قلم و مرکب ثبت می شد و به این ترتیب اولین ماشین مشاهده و ثبت حرکت گیاه به وجود آمد. ماشین و روشی که پس از چاند را برای سالهای زیادی به فراموشی سپرده شد. با کمک این دستگاه چاندرا موفق شد نشان بدهد که واکنش پوست مارمولک، لاک پشت، قورباغه، انگور، گوجه فرنگی و سایر میوه ها در مقابل تحریک شبیه به هم است.

او کشف کرد که شاخکهای مویین و اعضای هاضمه گیاهان حشره خوار شباهت کامل به شکم حیوانات دارد. او بین واکنش برگ گیاه و چشم حیوان نسبت به تابش نور شباهتی کامل یافت. او به کمک دستگاه خود ثابت کرد که هر نوع گیاه، از ابریشم پر احساس تا تربچه کم احساس، همه در مقابل تحریک طولانی درست مانند حیوانات احساس خستگی می کنند.

چاند را ضمن کار با گیاه تلگراف که حرکت مداوم و رقاصک مانند آن شباهت بسیاری به پرچم راهنمای کشتی و راه آهن دارد دریافت که استفاده از سم می تواند حرکت برگهای آن را متوقف کند و یا قلب یک جانور را از کار بیاندازد. پادزهر سمی مصرفی در هر دو مؤثر واقع شد و آنها را به زندگی باز گرداند.

چاند را نوعی سیستم اعصاب گیاه ابریشم را معرفی کرد. در این گیاه تعدادی برگچه به طور قرینه روی ساقه برگ قرار دارد و چندین برگ تقریبا در یک نقطه از شاخه می روید. هر سیستم به وسیله ساقه برگ به شاخه اصلی متصل است. چاند را به وسیله شوک برقی یا یک سیم داغ، ساقه را مورد تحریک قرار داد.

نزدیکترین سا قبرگ روی ساقه خم شد و پشت سر آن برگچه ها از انتهای ساقه خود خم شدند. او یک گالوانومتر به ساقبرگ وصل کرد و ارتعاشات الکتریکی را در فاصله سا قبرگ و ساقه برگچه مورد دقت قرار داد. هر بار که نوک برگچه با وسیله داغ تحریک می شد نخست برگچه ها و سپس ساقه روی پایه خود خم می شد.

آنچه چاندرا در این تجربه مشاهده کرد عکس العمل مکانیکی گیاه در مقابل تحریک الکتریکی بود و این همان چیزی است که ماهیچه حیوانی نیز در مقابل تحریک از خود نشان می دهد یعنی حرکت مکانیکی در مقابل پیام الکتریکی انتقالی به وسیله اعصاب.

چاند را در آزمایش های بعدی خود ثابت کرد که گیاه و حیوان در مقابل سرما، مخدرات و جریان های ضعیف الکتریکی واکنش مشابه دارند. چاندرا نشان داد که منحنی واکنش گیاه میموسا عينا شبیه واکنش انسانی است که دست خود را پس از برخورد با بخاری داغ و قبل از احساس درد به سرعت به عقب می کشد.

در آزمایش چاندرا، با آزار نوک یک برگ از یک سا قبرگ سه برگی، نخست برگچه های همان برگ به ترتیب از بالا به پایین جمع شدند، سپس سا قبرگ خم شد و در پایان دو برگ دیگر از برگچه پایین به طرف بالا جمع شدند. در مورد گیاه تلگراف، چاندرا ملاحظه کرد وقتی انتهای بریده شده ساقه برگچه در لوله خمیده پر از آب قرار داده شود ناراحتی قطع شدگی از بین می رود و برگچه دوباره شروع به تپش می کند.

و این عمل بسیار شبیه قلب جدا شده حیوان است که وقتی در محلول (رینگر) قرار بگیرد به تپش خود ادامه می دهد.

واکنش گیاه در برابر بالا و پایین رفتن شیره گیاهی، شبیه تند و کند شدن تپش قلب در مقابل بالا رفتن و یا پایین افتادن فشار خون است.چاند را برای تعیین بهترین شرایط ایجاد واکنش گیاه در مقابل سرما و گرما نیز آزمایشاتی انجام داد. یک بار دید که گیاه او به هنگام مرگ دچار نوعی تشنج شد.

مرگ بیشتر گیاهان در حرارت ۶۰ درجه سانتیگراد روی می دهد. البته بسته به زندگی و سن گیاه تفاوت هایی وجود دارد. مثلا اگر گیاه دچار خستگی یا مسمومیت شود، مقاومت آن پایین می آید و ممکن است حتی در حرارت ۲۳ درجه سانتیگراد نیز بمیرد.

گیاه در لحظه مرگ انرژی الکتریکی زیادی از خود خارج می کند. به عنوان نمونه، پانصد دانه نخود سبز می تواند پانصد ولت برق آزاد کند. با آنکه قبل از چاند را تصور می شد که گیاه روزانه هر مقدار اکسید کربن را دوست دارد، ولی چاند را ثابت کرد که اسراف در این گاز گیاه را خفه می کند.

البته در صورت بروز چنین حالتی گیاه نیز درست مثل حیوان با رسیدن اکسیژن به زندگی باز می گردد. گیاه از شوک مشروبات الکلی مدهوش می شود و ممکن است پس بیافتد و پس از مدتی مانند انسان مست با ظهور علائمی سرحال بیاید.

این دستاوردها به علاوه صدها موضوع و مواردی نظیر آن در سال ۱۹۰۶ و ۱۹۰۷ در دو جلد کتاب قطور به وسیله چاندرا منتشر شد: (واکنش گیاه در خدمت تحقیقات فیزیولوژی) در ۷۸۱ صفحه با ضمیمه جزئیات ۳۱۵ آزمایش جداگانه.

این دو مجموعه گامی در مقابل یک موضع گیری قابل قبول آن روز جهان علم بود. چاند را خودش می گوید: با مشاهده اثر ماشه اسلحه در شلیک گلوله، یا گردش یک موتور احتراقی، عادت تصور می شود که هر واکنشی در مقابل تحریک باید از نوع انفجاری و ناشی از تبدیل مواد شیمیایی باشد و کلی انرژی برای آن مصرف شود.

در مقابل، تحقیقات چاند را نشان داد که حرکت گیاه، صعود شیره گیاهی و رشد گیاه با دریافت جذب انرژی از اطراف آن تأمین می شود. گیاه ممکن است آن را پنهان یا برای آینده ذخیره کند. این نظریات انقلابی و بخصوص این کشف که گیاه دارای نوعی سیستم عصبی است از طرف گیاه شناسان، با نوعی خصوصیات پنهانی روبرو شد.

مجله رسمی گیاه شناسی، چاندرا را به لقب (راهگشای علم) مفتخر کرد، ولی در عین حال اشاره کرد که به علت عدم آشنایی او با جزئیات کار، کتاب هایش خالی از خطا نیست. در میان غرولند گیاه شناسان، چاند را دومین کتاب حجیم خود به نام الکتروفیزیولوژی تطبیقی) را که مطالب آن با نظریات و آموزش گیاه شناسی وقت تفاوت های عمده ای داشت با ضمیمه ۳۲۱ آزمایش منتشر کرد.

در مقابل باور آن روز دانش، درباره تفاوت های بارز حیوان با گیاه، چاندرا روی پیوستگی حتمی حیات تکیه داشت. او بر خلاف عقیده آن روز ثابت کرد که سیستم اعصاب گیاه فاقد توان تحریک و حرکت نیست و این امر حتی با وسایل مکانیکی بهتر از وسایل الکتریکی قابل دیدن است. چاند را در مقابل این تصور که گیاه توان تشخیص تحریک را ندارد، ثابت کرد که گیاه در حقیقت دارای چنین توانی است.

چاند را به عنوان یک بدعت گذار، پا را از این هم فراتر گذاشت و ادعا کرد که یک تکه عصب جدا شده از گیاه را نمی توان مشخصا از تکه عصب حيوان تمیز داد، وی می نویسد: شباهت عصب گیاه و حیوان آن قدر کامل است که واکنش های کاملا مشابه بروز می دهند.

یک خاصیت در یکی از آنها راهنمای کشف همان خاصیت در دیگری است و توضیح یک پدیده برای شرایط ساده تر و سهل تر گیاه برای توضیح همان پدیده یا خاصیت در مورد عصب پیچیده تر حیوان کافی است. وی اضافه می کند: وقتی شدت برق مورد استفاده از حد معینی بیشتر یا کمتر باشد قانون تأثير قطب های جریان که به وسیله آقای فلوگر کشف شده معکوس می شود و شوک عصبی که معمولا با چشم قابل دیدن نیست در این صورت تغییر فرم آن به وسیله چشم غیر مسلح قابل مشاهده است.

مجله علمی و معتبر طبیعت نوشت که مطالب جالب کتاب، سراسر با مهارت و استادی پرداخته و به طور مرتبط با هم آورده شده و در عین تحریک احساس ناباوری در انسان، بسیار ارزشمند است. در مکالمه شماره بعد مجله طبیعت همین برداشت و احساس ملاحظه می شود.

منتقد مجله می نویسد که هر پژوهنده روانشناسی گیاه که سابقه آشنایی با مطالب کلاسیک این علم را داشته باشد، در شروع مطالعه این کتاب احساس گیجی و گمراهی می کند. کتاب، خواننده را آرام و منطقی به پیش می برد. از هیچ نقطه ای از دانش موجود،

آغاز و در عین حال به هیچ موضع قابل اتصالی بند نمی شود و این استقلال روش با عدم مراجعه به تحقیقات دیگران در طول کتاب حفظ می شود. البته پژوهش مشابهی در آن زمان در دسترس خواننده نبود و احتمالا همین عدم زمينه تطبيق باعث شد بسیاری از افراد ندانند که در مقابل نابغه ای قرار دارند که حداقل نیم قرن از زمان خود جلوتر است.

چاندرا فلسفة خود را با جملات کوتاهی در این کتاب چنین جمع بندی می کند: گستره وسیع طبیعت دارای ابعاد مختلف و ورودی های متعدد است.

دانشمندان علوم فیزیک، شیمی، زیست شناسی و غیره هرکدام از در مخصوص خود وارد می شوند، با این تصور که طبیعت و پژوهش آن مختص اوست و ربطی به دیگران ندارد. در نتیجه، تکروی ها منجر به تجزیه و تفکیک علوم به بخش های معدنی، گیاهی و ادراکی شده است. این طرز کار باید کنار گذاشته شود.

باید به یاد داشته باشیم که هر پژوهشی باید فراگیر بودن را مقصود خود قرار دهد. یکی از علل مقاومت گیاه – فیزیولوژیست ها در پذیرش اکتشافات انقلابی چاندرا، عدم توانایی آنان در ساخت و استفاده از وسایل کار وی بود. به همین دلیل چاند را به این فکر افتاد که وسیله ای ساده تر بسازد تا تشابه واکنش عصب گیاه و حیوان را به طور خودکار نشان دهد.

یک دستگاه ثبت صدا طراحی کرد که صوت تا یک هزارم ثانیه را ثبت کند و در برابر گیاه حرکت سریع داشته باشد. دستگاه دقیق دیگری برای ثبت ارتعاشات غیر صوتی طراحی کرد که الطيف ترین حرکت گیاه را کشف و ثبت کند.

با کمک این دو دستگاه، آزمایشات بسیار دقیق تری روی عصب گیاهی انجام داد که در همان سال در مجله پیشرفت های فلسفی انجمن سلطنتی چاپ شد. چاندرا در همان سال سومین مجموعه کارهای خود را تحت عنوان (پژوهش در تحریک پذیری گیاهان) منتشر کرد.

این مجموعه شامل ۷۳۶ صفحه و ۱۸۰ آزمایش بود. در سال ۱۹۱۴ میلادی چاند را عازم چهارمین سفر خود به اروپا شد. این بار وسایل پژوهش و دو گیاه مورد علاقه خود میموسا و دزمودیوم را برای نمایش علمی همراه برد.

او در انگلستان طی کنفرانس هایی در آکسفورد و کمبریج نشان داد که چگونه وقتی یک سمت گیاه با دست یا چیزی لمس می شود، سمت دیگر آن با ارتعاش واکنش نشان می دهد. وی همچنین در انجمن سلطنتی و انستیتوی سلطنتی پزشکان سخنرانی کرد.

در اینجا آقای برونتون که قبلا در سال ۱۸۷۵ با گیاهان حشره خوار برای چارلز داروین آزمایشاتی انجام داده بود به وی گفت که تمام تحقیقات روانشناسی که وی تا آن زمان دیده، در مقابل کشف او، مبنی بر تشابه واکنش عصب گیاه و حیوان، بسیار ناچیز است.

جورج برنارد شاو دانشمند و نکته پرداز انگلیسی که خود گیاهخوار و مخالف علم تشریح بود، وقتی در زیر یکی از دستگاههای چاندرا رقص دیوانه وار یک برگ کلم در حال مرگ را دید، ضمن تقدیم یک مجموعه از کارهای خود به وی گفت که این یک هدیه از کوچکترین بیولوژیست به والاترین زیست شناس زنده یک فیزیولوژیست،

حیوانی که رأی مخالف او در انجمن سلطنتی باعث جلوگیری از چاپ مقاله چاندرا شده بود ضمن اعلام خطای خود و پشیمانی از رأی منفی به وی گفت: من نمی توانستم باور کنم که چنین چیزی ممکن است و بر این باور بودم که اعتقادات شرقی شما باعث اشتباهات شده است. حال اقرار میکنم که شما کاملا حق داشته اید.

برای مطالعه ادامه مطالب اینجا کلید کنید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *