خسارات و صدمات وارده به گیاه عين به وسیله دستگاه حساس پلی گراف ملاحظه و ثبت می شود. در آوریل سال ۱۹۷۲ روزنامه سویسی هفته جهان که در زوریخ منتشر می شود گزارش مشترکی از کارهای باکستر و گونار که همزمان انجام شده بود منتشر کرد. طی همان هفته، مقاله فوق در شوروی ترجمه و در نشریه بررسی انتشارات خارجی منتشر شد.

این نشریه نوشت این دو دانشمند اظهار می دارند که گیاهان علائم و پیام ها را می گیرند و پس از انتقال آنها به یک مرکز مخصوص، پیام را تحلیل می کنند و با عکس العمل جواب می دهند. آنها می گویند که مرکز عصبی گیاه ممکن است در ریشه گیاه باشد و مانند قلب انسان عمل کند.

آزمایشاتشان نشان می دهد که گیاه دارای ریتم زمانی مخصوص به خود است و چنانچه این ریتم مختل شود ممکن است گیاه بمیرد. متعاقبا روزنامه ایزوسیتا، آقای ما تویف را مأمور کرد که بر اساس این موضوع داستانی تهیه کند که به صورت ضمیمه هفتگی منتشر شود.

وی در مقاله داستانی خود عنوان کرد که گیاه حافظه دارد، زبان دارد و حتی مبانی آداب را رعایت می کند، ولی از مهمترین کشف باکستر یعنی خواندن محتویات ذهن او در مورد سوزاندن گیاه چیزی عنوان نکرد. با در نظر گرفتن این امر که در کشورهای غربی نوعی شور و احساس درباره گیاه گسترش می یافت آقای ماتویف برای وارد کردن یک نظرية رسمی به لنینگراد رفت و با آقای گریگورویح کارامانوف مدیر آزمایشگاه بیوسایبرنتیک انستیتوی آگروفیزیک مصاحبه کرد.

این انستیتو در حدود چهل سال قبل برای تحقیق در مورد فیزیک جامدات تأسیس شده است و از همان تاریخ، آقای کارامانوف را به عنوان یک بیولوژیست جوان به کار گرفته است تا پس از آشنایی با خواص و کاربرد نیمه هادی ها و سایبرنتیک، ساخت میکروترمیستور و کشش سنج وزنی و سایر وسایل مشابه را شروع کند. در نظر بود از این وسایل برای اندازه گیری درجه حرارت گیاه، حرکت شیره گیاه در ساقه و برگ، مقدار تعرق، مقدار رشد و تشعشع گیاه استفاده شود.

او موفق شد به سرعت، زمان و مقدار نیاز گیاه به آب، غذا و این را که حرارت محیط برای گیاه کم است یا زیاد برداشت کند. در اولین گزارش آکادمی علوم اتحاد شوروی در سال ۱۹۶۹ آقای کارامانوف مقاله ای تحت عنوان (کاربرد اتوماتیزاسیون وسایبرنتیک) در پرورش گیاه منتشر کرد.

او نشان داد که یک بوته لوبیای معمولی آموخته است که از عضوی شبیه و برابر دست انسان استفاده کند و با آن می تواند به یک ابزار برابر مغز پیغام بدهد که به چه مقدار نور احتیاج دارد. ابزار مغزی به محض وصول پیغام از دست فرضی لوبیا یک کلید را می فشارد.

از حاصل این کار نشان داده شد که گیاه توان آن را دارد که مستقلا و به دلخواه، طول روز و شب مورد نیاز خود را تعيين و تأمین کند. متعاقبا همان لوبیا با عضوی برابر با توانست نیاز خود به آب را به مغز اطلاع دهد و عملا نشان داد که موجود کاملا با شعوری است.

گیاه در آزمایش، مطلقا برخوری نشان نداد. گیاه با کمک یک ابزار می تواند مقدار آب و نور مورد نیاز خود را تنظیم و دریافت کند. خبرنگار ایزوسیتا می نویسد که حاصل این آزمایش یک دستاورد معتبر علمی و فنی است که در عین حال توان فنی انسان قرن بیستم را نشان می دهد.

از کارامانوف سؤال شد که آیا به نظر وی باکستر چیز جدیدی را در دنیای علم عرضه کرده است. او فروتنانه جواب داد: در واقع نه. این که گیاه قادر است اتفاقات هستی اطراف خود را درک کند واقعیتی است به قدمت وجود. بدون ادراک، امکان تطبیق با محیط وجود نمی داشت. اگر گیاه اعضای حسی لازم را برای دریافت و تشخیص و تحلیل اطلاعات نداشت حتما از بین می رفت.

آقای کارامانوف در طول مصاحبه خود به توان گیاه به درک احساس انسان که دستاورد مهیج باکستر است مطلقا اشاره ای نکرد. خبرنگار ایزوسینا که آزمایش باکستر در مورد درک یک گیاه در مقابل قتل فجیع گیاه دیگر را یک واقعیت می دانست، از او پرسید که آیا گیاه می تواند شكل اشياء را تشخیص دهد و آیا گیاه قادر است کسی را که به او صدمه می رساند از کسی که به او آب میدهد تشخیص دهد. کارامانوف ضمن تأیید کارهای آقای باکستر و اینکه او برای خواننده شوروی قابل درک است گفت:

برای جواب به چنین سؤال هایی هنوز زود است. من یقین دارم که آزمایشات باکستر بدون غل و غش انجام و با موفقیت تکرار شده و می شود، ولی صرفا به خاطر اینکه یک در، من با سر و صدا بسته شود یا یک چیزی در داخل اتاق به سبکی حرکت کند یا هر چیزی از این نوع، در حال حاضر نه آقای باکستر نه من و نه هیچ کس دیگری قادر به باز کردن رمز گیاه نیست و هنوز نمی دانیم آنها به یکدیگر و به ما چه می گویند.

آقای کارامانون پیش بینی کرد که در دراز مدت ممکن است با روش سایبرنتیک به حالت روانی گیاه جهت بدهیم تا خارج از احساسات ما و به نفع خودش مورد بهره برداری قرار بگیرد. دیدیم که گیاه می تواند مناسب ترین مقدار نور و رطوبت لازم برای رشد خود را تشخیص بدهد و به طور خودکار، با کمک وسایل الکترونیک تنظیم و کنترل کند و این راهی است که طريق استحصال بالاتر غلات، میوه و سبزیجات را هموار می کند.

او خاطرنشان کرد که تحقیقات هنوز در مراحل بسیار مقدماتی است و کار بزرگی در پیش است. ما هنوز زبان مخصوص گیاه را نمی دانیم و نمی توانیم گفت و شنود داشته باشیم. ما هنوز به دنبال این هستیم که زندگی گیاه را کنترل کنیم. در این راه طولانی واقعیاتی هست که ما را به طور مضاعف، غافلگیرانه خوشحال خواهد کرد. در تابستان همان سال پیر و مقاله ایزوسیتا، مجله علم و دین شوروی مقاله ای تحت عنوان (فر، از تئوری تا عمل) منتشر کرد.

نویسنده مقاله آقای مهندس مركولف با جزئیاتی خیلی بیشتر از ضمیمه هفتگی ایزوسیتا توضیح داد که چگونه گیاه آقای باکستر نه فقط نسبت به مرگ میگوها، بلکه به قتل گیاه هم اتاقی اش واکنش نشان داده است. واکنش گیاه نسبت به حالت انسان در دانشگاه ایالتی آلما آتا پایتخت قزاقستان و مرکز تولید سیب شوروی مشاهده شده.

در این دانشکده دانشمندان به تحقیق دریافتند که گیاه نسبت به وضع  این نوع، در حال حاضر نه آقای باکستر نه من و نه هیچ کس دیگری قادر به باز کردن رمز گیاه نیست و هنوز نمی دانیم آنها به یکدیگر و به ما چه می گویند.

آقای کارامانون پیش بینی کرد که در دراز مدت ممکن است با روش سایبرنتیک به حالت روانی گیاه جهت بدهیم تا خارج از احساسات ما و به نفع خودش مورد بهره برداری قرار بگیرد. دیدیم که گیاه می تواند مناسب ترین مقدار نور و رطوبت لازم برای رشد خود را تشخیص بدهد و به طور خودکار، با کمک وسایل الکترونیک تنظیم و کنترل کند و این راهی است که طريق استحصال بالاتر غلات، میوه و سبزیجات را هموار می کند. او خاطرنشان کرد که تحقیقات هنوز در مراحل بسیار مقدماتی است و کار بزرگی در پیش است.

ما هنوز زبان مخصوص گیاه را نمی دانیم و نمی توانیم گفت و شنود داشته باشیم. ما هنوز به دنبال این هستیم که زندگی گیاه را کنترل کنیم. در این راه طولانی واقعیاتی هست که ما را به طور مضاعف، غافلگیرانه خوشحال خواهد کرد.

در تابستان همان سال پیر و مقاله ایزوسیتا، مجله علم و دین شوروی مقاله ای تحت عنوان (فر، از تئوری تا عمل) منتشر کرد. نویسنده مقاله آقای مهندس مركولف با جزئیاتی خیلی بیشتر از ضمیمه هفتگی ایزوسیتا توضیح داد که چگونه گیاه آقای باکستر نه فقط نسبت به مرگ میگوها،

بلکه به قتل گیاه هم اتاقی اش واکنش نشان داده است. واکنش گیاه نسبت به حالت انسان در دانشگاه ایالتی آلما آتا پایتخت قزاقستان و مرکز تولید سیب شوروی مشاهده شده. در این دانشکده دانشمندان به تحقیق دریافتند که گیاه نسبت به وضع  مزاجی مالک خود و مریضی او حساسیت نشان می دهد. این واقعیت که گیاه دارای حافظه کوتاه مدت است مدت ها قبل به وسیله دانشمندان قزاقستان تأیید شده بود.

مرکولف در مقاله خود نوشت که لوبیا، سیب زمینی و گندم نشان داده اند که توان حفظ اثر فرکانس اشعه لامپ زنون – هیدروژن و تقلید بسیار دقیق آن را دارند. مركولف می نویسد که دانشمندان قزاق یک گیاه فیلادندرون را با روش پاولف نسبت به یک قطعه کوچک سنگ معدنی شرطی کرده اند. به این ترتیب که هر بار با قرار دادن قطعه معدنی در کنار گیاه به آن یک شوک برقی نیز وارد کردند. پس از چند بار آزمایش، هر بار که آن قطعه کنار گیاه قرار داده شد طبق قانون بازتاب شرطی) گیاه واکنش نشان داد. همان گیاه وقتی که یک قطعه سنگ معمولی نزدیک آن گذاشته شد هیچ گونه واکنش نامطلوبی نشان نداد.

در نتیجه این آزمایش دانشمندان قزاق پیش بینی می کنند که این خصلت گیاه ممکن است در آینده نزدیک در معدن یابی و تشخیص مواد معدنی به کار گرفته شود. مرکولف می گوید: هدف نهایی اغلب تحقیقات گیاهی اخیر کنترل و هدایت رشد گیاه است.

در یک انستیتوی تحقیقات فیزیکی در شهر کراسنویارسک واقع در سیبری دانشمندان مشغول تنظيم و هدایت رشد جلبک دریایی تک یاخته ای هستند که منجر به یک طرح و تحقیق پیچیده شده است، و دیری نخواهد گذشت که دانشمندان موفق به انجام این عمل در گیاهان پیشرفته تر خواهند شد. او حتی به خوانندگان خود وعده داد که چنین کنترلی ممکن است از راه های دور عملی شود و پیامبر گونه پیش بینی کرد که انسان موفق به اختراعات و ابداعاتی خواهد شد که تنها به نظارت بر مزارع نیاز داشته باشند و گیاهان در هر زمان نیاز واقعی خود را تأمین کنند.

به زودی روزی خواهد رسید که مقاوم سازی و تطبیق گیاه با شرایط ناسازگار محیط و موجودات مزاحم تحت کنترل دانشمندان در آید. در اواخر سال ۱۹۷۲ مطالب جدیدتری به وسیله مجله رنگی مصور و با سابقه دانش توان است) در اختیار خوانندگان شوروی قرار داده شد.

این مجله یکی از مجلات متعددی است که زیر نظر (انجمن دانش) شوروی در زمینه خواندنی های علم منتشر می شود. این بار نویسنده مقاله، نه یک خبرنگار و نه یک مهندس معتقد به عوالم بعدی، بلکه یک استاد و دکتر علوم روانی به نام بوشكين بود. او فارغ از هر گونه تعصب ابتدا آزمایش باکستر و میگوها را به طور کامل شرح داد.

وی نوشت که ابتدا به وسیله یکی از شاگردان خود به نام فتى سوف، با کار باکستر آشنا شده و این شاگرد با علاقه بسیار از آقای پوشکین برای تحقیق روی قانون باکستر کمک خواسته و یک گیاه شمعدانی از منزل خود آورده و دستگاه آنسفالوگراف را به آن متصل کرده است.

بعدا یک دانشجوی بلغاری به نام گورکی آنگونیف که یک هیپنوتیزور بسیار قوی بود به جمع آنان پیوست. پوشکین و فتى سوف حدس می زدند که یک فرد هیپنوتیزم شده بتواند مطمئن و مستقیم تر از یک فرد عادی گیاه را تحت تأثیر قرار دهد. آنها دختر جوانی به نام تانیا را هیپنوتیزم کردند و سپس در حضور یک گیاه متصل به دستگاه آنسفالوگراف شروع به آزمایش کردند.

ابتدا به دختر تلقین شد که او زیباترین موجود دنیاست و در مرحله دیگر به او تلقین شد که در یک هوای بسیار سرد از سرما در حال یخ زدن است. در هر دو حال گیاه نسبت به حال این دختر به قول آقای پوشکین، حساس و خونگرم واکنش مناسب نشان داد و هر چند بار که آزمایش تکرار شد گیاه واکنش نشان داد.

برای از بین بردن این احتمال که واکنش گیاه ممکن است بر حسب تصادف باشد آقای پوشکين مدت زیادی گیاه و آنسفالوگراف را در حال کار به حال خود رها کرد، ولی هیچ گونه واکنشی از طرف گیاه و جریان الکترونیک غیر عادی در دستگاه مشاهده نشد.

گروه پوشکین مانند باکستر برنامه ای برای تشخیص دروغ به وسیله گیاه تدارک دید. به این ترتیب که از تانیا خواسته شد که یک شماره بین یک تا ده را در ذهن خود تکرار کند. سپس آنان با فاصله زمانی شروع کردند به شمارش از ۱ تا ۱۰ و هر بار تانیا در جواب گفت: (نه) در مقابل عدد پنج واکنش مشخص نشان داد و بعد معلوم شد که تانیا این عدد را در ذهن خود داشته است.

پوشکین این طور نتیجه می گیرد که با ادامه تحقیقاتی که به وسیله باکستر شروع شده کاملا ممکن است که در جهت شناخت رفتار پیچیده مغز پیشرفت هایی کرد و به اسرار آنچه پاولف در حدود نیم قرن پیش آن را به نام (تاج خاکیان) نامیده دست یافت.

پوشکین در اینجا با لحاظ کردن نظر سیاسی خطاب به کسانی که ممکن است به کارهای گروه به چشم حقارت بنگرند یادآوری کرد که پاولف در سال ۱۹۱۴ در گشایش انستیتوی روانشناسی مسکو گفت که رموز مغز و فعالیت های آن به طور ناگفتنی پیچیده و وسیع است، طوری که گشودن آن بستگی به کلیت منشأ اندیشه دارد، یعنی به آزادگی کامل از روش های شناخته  شده تحقیق پوشکین، در حالی که گفته پاولف را برای حفاظت از حمله بعدی همکاران خود سبر قرار می داد اظهار داشت که این جمله وی در سال ۱۹۷۲ هنوز مثل روز اول معتبر است.

او اضافه کرد که تحقیقات در مسیر تکامل علوم طبیعی، به ویژه فیزیک، نشان داده که هرگز نباید از کشفیات جدید هراس داشت، ولو اینکه در مراحل اولیه، بی معنی به نظر برسند.

این پروفسور دانشگاه مسکو در جمع بندی خود می گوید: سلول گیاه نسبت به آنچه در سیستم عصبی انسان اتفاق می افتد و ما آن را تحریک احساسات مینامیم واکنش نشان می دهد. احتمالا بین این دو سیستم اطلاعاتی رابطه مخصوصی برقرار است. زبان سلول گیاه ممکن است شبیه زیان سلول عصبی انسان باشد. در هر حال این دو موجود به ظاهر کاملا متفاوت قادرند که یکدیگر را درک کنند.

به نظر وی در سلول گیاه چیزی شبیه فعالیت مغزی شکل می گیرد. مجموعه فعالیت های روحی انسان که هنوز ماهیت آنها ناشناخته است مانند درک، تفکر، حافظه و غیره عینا در سطح سلول گیاه وجود دارد. پوشکین اصرار دارد که اهمیت تئوری وی که در سطور فوق اشاره شده شناخته شود، زیرا به عقیده او از این طریق می توان به راز پیدایش سلسله اعصاب پی برد.

با توجه به اینکه به لحاظ علمی نظریات مختلفی درباره مرکز اطلاعات انسان عنوان شده، پوشکین فقط اشاره کرد که از یک دیدگاه، سلول های عصبی به عنوان اجزای کامپیوتر، سایبرنتیک و از دیدگاه مقابل، مولكول مرکز و واحد اصلی اطلاعات است. پوشکین در این مصاحبه ابتدا می پرسد: واقعا چه چیزی گیاه را تحت تأثیر قرار می دهد؟

و سپس خود پاسخ می دهد که ممکن است عامل مؤثر، نوعی ساختار بیوفیزیکی باشد که در خارج از محدوده اعضای حسی انسان واقعیت پیدا میکند و زمانی که حالت احساسی به سطح معینی ارتقاء پیدا کرد این اطلاعات مربوط به شخص، به گیاه انتقال می یابد. در هر حال، حقیقت و ماهیت امر هر چه باشد تحقیق روی ارتباط انسان – گیاه می تواند به بسیاری از سؤالات روانشناسی پاسخ دهد.

اعجاز و اسرار گیاه در چهار مقاله از طرف آقای ولادیمیر سولوخين نویسنده کتاب (گیاه) در سال ۱۹۷۲ در مجله دانش و حیات که تیراژ آن سه میلیون است دوباره در شوروی انتشار یافت. آقای سولوخین یک زاده شمال شوروی که از مقاله آقای گونار در روزنامه ایزوسیتا به هیجان آمده بود می گوید:

متعجب است که چرا چنین راه علمی معتبر و کشف علمی بزرگ علاقة لازم را در میان افراد ایجاد نکرده است. او در مقالات خود می نویسد که احتمالا در مورد اندام حسی و حافظه ای گیاه مبالغه شده، ولی چرا مردم با تعجب فریاد نمی زنند که: شنیده اید گیاه احساس دارد، درد را می فهمد، فریاد می زند، جیغ می کشد و همه چیز را به خاطر می سپارد؟ سولوخين به عوض همه دچار هیجان می شود و مطلب را با هر که می شناسد در میان می گذارد.

در این میان یکی از دوستانش در جواب او از قول یک عضو برجسته آکادمی علوم شوروی که در یک شهر کاملا تحقیقاتی سیبری کار میکند می گوید: هیج جای تعجب نیست. ما هم مدت هاست روی این موضوع تحقیق می کنیم. و ما هم به این نتیجه رسیده ایم که: گیاه دارای حافظه است، می تواند افکار و حالات را درک کند و آن را برای مدت های طولانی نگهدارد.

ما به وسیله شخصی یک گیاه شمعدانی را اذیت کردیم، او گیاه را نیشگون گرفت، برگش را برید و له کرد، اسید روی آن ریخت، آن را با کبریت سوزاند، ریشه اش را کند و این کارها را چند روز ادامه داد. در مقابل، شخص دیگری به همان گیاه توجه کرد. خاکش را مرتب کرد و به آن آب داد، زیر شاخه های سنگینش را چوب نازکی گذاشت، بر زخم هایش مرحم گذاشت و روزها این کارها را ادامه داد. وقتی این گیاه به دستگاه وصل شد با نزدیک شدن شخص اول شروع به جيغ زدن کرد.

حرکات وحشیانه و تند الکترود انسان بود که نه فقط حکایت از ناراحتی گیاه، بلکه ترس و وحشت از حضور آن شخص را نشان می داد. به شدتی که گویی می خواهد از ترس خود را از پنجره به خارج پرتاب کند و یا به مرد شکنجه گر حمله کند. در حضور مرد مهربان گیاه آرامش داشت و دستگاه رسام یک منحنی راحت و آرام روی کاغذ ثبت می کرد. دانشمندان شوروی علاوه بر کشف تشخیص دوست و دشمن به وسیله گیاه، نوعی حس تعاون گیاهی را نیز تجربه کرده اند که در آن یک گیاه سیراب به گیاه همسایه و تشنه خود رطوبت می رساند. در یک آزمایش دو بوته ذرت در دو گلدان در یک اتاق و در کنار هم رشد داده شدند.

پس از چندی گلدان یکی از آنها آنچنان محصور شد که هیچ گونه آب یا رطوبت از جایی دریافت نکند، ولی دور به گیاه دیگر طبق معمول آب داده شد. هر دو گیاه در یک گلخانه با نور و رطوبت و حرارت مشابه قرار داشتند. هر دو گیاه به این صورت مدتها زنده ماندند. به نظر می رسید که گیاه آزاد به طریقی به گیاه زندانی رطوبت می رساند.

آقای بیلی و همکاران او در انگلستان آزمایش مشابهی انجام دادند و هر دو گیاه را به دستگاه های حساس وصل کردند. وقتی به گیاه آزاد از طریق لوله پلاستیکی آب داده می شد، هم آن گیاه و هم گیاه زندانی عينة واکنش نشان دادند. بیلی بعدا به انجمن پاندول گران انگلستان، انجمنی که با استفاده از پاندول و ضمیر ناخودآگاه به یافتن معدن و آبهای زیر زمینی می پردازند گفت که هیچ گونه ارتباط فیزیکی یا الکتریکی بین دو گیاه وجود نداشته، ولی آنها به گونه ای احساس و ادراک مشابه و همزمان داشته اند و حالات یکدیگر را درک می کرده اند.

آقای سولوخين در کتاب خود به نام (گیاه) می نویسد: آنچه مشخصا در جامعه شوروی دیده می شود عدم توجه به حساسیت گیاه و کلیه روییدنی ها است. نه بوروکراتهای کشاورزی، نه کشاورزان، نه جنگلبانان و نه حتی دختران گلفروش مسکو هیج یک به دنیای گیاهی که در میان آن هستند توجه درست ندارند.

این مطلب به وسيلة كارل سیند برگ، والت ویتمن، پیتر سیگر و دیگران درباره همه مردم گفته شده است. سولو خین در بخش اول کتاب خود به طعنه می نویسد: بشر دقیقا وقتی متوجه هوا می شود یا بهتر بگویم ارزش آن را می فهمد که احساس کمبود هوای تنفسی کند.

تا وقتی که بدون اشکال نفس بکشیم اصلا متوجه وجود و ارزش هوا نیستیم. با اینکه انسان به وسعت دانش خود می بالد ولی هنوز مثل یک تکنسین رادیو است که رادیو را به خوبی تعمیر و تنظیم می کند، بدون اینکه ماهیت تئوری امواج رادیویی را بداند یا مثل پدران غارنشین خویش است که آتش و روشنایی را در اختیار داشت، بدون اینکه بداند چه و چگونه است.

حتی در زندگی امروزه، انسان عملا تاراج دهنده حرارت و روشنایی است، بدون اینکه اطلاع یا حتی نشانی از جوهر وجود آن داشته باشد. سولو خین، برای بیدار سازی جوانان شهر زده، چنین تشبیه میکند که یک زندانی سال ها در یک دخمه مرطوب و تاریک گرفتار بوده، روزی زندانیان او یک دانه غله بسیار کوچک به او می دهد.

زندانی تصور میکند که آن دانه حقیر آخرین باقیمانده حیات عظیم گیاهی در روی زمین است و آن را در گوشه ای از دخمه خود در میان جزئی خاک می کارد و هر روز با اشک چشم خود به آن آب می دهد و به انتظار می نشیند. سولوخين با این مثال می خواهد بگوید در مقابل انبوهی از رشد و حیات که هر روز میلیاردها بار تکرار می شود انسان با تمام وسایل و ابزار و آزمایشگاه و شیمی و فیزیک و میکروسکوپ الکترونی و سیستم های پیچیده اش شبیه همان زندانی و دانه کوچک است و نمی تواند اسراری را که داخل دانه است درک و برنامه حیاتی آن را تحلیل کند و بفهمد که چگونه یک دانه بسیار خرد تبدیل به یک هویج آبدار و یا گل زیبای مینا می شود.

او با شیفتگی این جمله آقای زابلین، استاد دانشگاه مسکو را که در یکی از نشریات معتبر شوروی در مقاله متوجه وجود و ارزش هوا نیستیم. با اینکه انسان به وسعت دانش خود می بالد ولی هنوز مثل یک تکنسین رادیو است که رادیو را به خوبی تعمیر و تنظیم می کند، بدون اینکه ماهیت تئوری امواج رادیویی را بداند یا مثل پدران غارنشین خویش است که آتش و روشنایی را در اختیار داشت، بدون اینکه بداند چه و چگونه است.

حتی در زندگی امروزه، انسان عملا تاراج دهنده حرارت و روشنایی است، بدون اینکه اطلاع یا حتی نشانی از جوهر وجود آن داشته باشد. سولو خین، برای بیدار سازی جوانان شهر زده، چنین تشبیه میکند که یک زندانی سال ها در یک دخمه مرطوب و تاریک گرفتار بوده، روزی زندانیان او یک دانه غله بسیار کوچک به او می دهد. زندانی تصور میکند که آن دانه حقیر آخرین باقیمانده حیات عظیم گیاهی در روی زمین است و آن را در گوشه ای از دخمه خود در میان جزئی خاک می کارد و هر روز با اشک چشم خود به آن آب می دهد و به انتظار می نشیند.

سولوخين با این مثال می خواهد بگوید در مقابل انبوهی از رشد و حیات که هر روز میلیاردها بار تکرار می شود انسان با تمام وسایل و ابزار و آزمایشگاه و شیمی و فیزیک و میکروسکوپ الکترونی و سیستم های پیچیده اش شبیه همان زندانی و دانه کوچک است و نمی تواند اسراری را که داخل دانه است درک و برنامه حیاتی آن را تحلیل کند و بفهمد که چگونه یک دانه بسیار خرد تبدیل به یک هویج آبدار و یا گل زیبای مینا می شود.

او با شیفتگی این جمله آقای زابلین، استاد دانشگاه مسکو را که در یکی از نشریات معتبر شوروی در مقاله  فریب خطرناک) نوشته شده تکرار می کند: انسان در فهم طبیعت، درک زبان و احساس روح آن در ابتدای راه است. دنیای داخل گیاه در مقابل چشمان خیره و جستجوگر ما در هفتاد و هفت پوشش پیچیده شده و بر ما پوشیده است.

آقای سولو خين هم مانند سایر دانشمندان معتقد به طبیعت و درک آن در دنیای غرب به طور پیگیر و بدون پیچیدگی دنیای صنعتی و دست اندر کاران بی توجه، آن را محکوم می کند که رودخانه ها و دریاچه ها را به زباله دان تبدیل می کنند و جنگل ها را از بین می برند و زشتی کار خود را زیر نام تولید بیشتر می پوشانند.

او توصیه و نصیحت می کند که به جای سعی در قهر طبیعت، با آن همراه و هماهنگی عمل کنیم. در اولین شماره مجله شیمی و حیات در سال ۱۹۷۳ فاش شد که شوروی ها با کمک گیاه مشغول تهیه انرژی مستقیم از آفتاب هستند.

این روش که سالم تر و ارزان تر از روش نفت و گاز و ذغال است مربوط به تحقیقات قبلی آقای ملوین کالوین، برنده آمریکایی جایزه نوبل در مورد فوتوسنتز است. کلروفیل گیاه تحت تأثیر تابش آفتاب به سمت نیمه هادی هایی مانند اکسید روی، الکترون پرتاب می کنند و آقای ملوین و همکاران ایشان پس از کشف این خاصیت نوعی عنصر گیاهی ساختند که هر سانتی متر مربع آن جریانی معادل یک دهم میلی آمپر ایجاد کرد.

مقاله مجله شوروی می گوید که پس از چند دقیقه تولید جریان، کلروفيل گیاه بی حس می شود و از رمق می افتد، ولی الکترولیت نمک که قدری ماده ضد قارچ به آن اضافه شده باشد عمر مفید کلروفیل را طولانی می کند. به نظر می رسد که کلروفیل به عنوان پمپ الکترون عمل می کند که الکترون ها را از مادة ضد قارچ به نیمه هادی پمپ میکند.

آقای ملوین محاسبه کرده است که یک متر مربع کلروفیل می تواند یک کیلو وات برق تولید کند. او پیش بینی کرده که ضمن ۲۵ سال آینده فتو عنصر گیاهی در حد صنعتی و وسیع تولید شود و تولید برق را از روش باطری سیلیکون آفتابی که در حال حاضر به کار می رود یکصد بار ارزان تر عملی سازد. مجله شیمی و حیات می نویسد: اگرچه تولید برق با کمک گیاه تا سال ۲۰۰۰ عملی به نظر نمی رسد، ولی برای انسانی که میلیونها سال صبر کرده تا گیاه تبدیل به ذغال سنگ شود، چند دهه کار کردن و صبر کردن خیلی مشکل نیست.

از طریق آقای گونار و گروه روز افزون دانشمندان جوان مشغول بررسی توان گیاه در مقابل یخ زدگی و تعیین مقاومت گونه های جو و خیار در مقابل سرما و گرما و انواع آفتاب بوده. آشنایی دانشمندان شوروی با این علم طی مقاله ای در سال ۱۹۵۸ به وسیله یکی از همکاران گونار به نام سین یوخين به یک فرد هندی و کارهای او نسبت داده شد.

نام این شخص بزرگ چاندرابوز است. وی که یک فیزیولوژیست و یک بیوفیزیست است در اواخر قرن قبلی می زیسته، ولی به عللی کارهای بسیار ارزنده او در زمان حیات وی به وسیله هموطنانش شناخته نشده و به وسیله دنیای غرب مدفون شده و پس از آن نیز تا سال های اخیر یادی از آن نشده است.

به گفته وی آقای چاند را نخستین بار در سال ۱۹۲۰ به وسیله آقای تی میریازف که به خاطر خدمات برجسته علمی اش آکادمی کشاورزی مسکو به نام اوست دوباره معرفی شد. او نابغه پیشروی هندی را به عنوان بنیان گذار عصر جدیدی در دنیای علم معرفی کرد و نوشت که آقای چاندرا ابزار ساده و شگفت انگیزی ساخت و با ایده گیاه شناسان آلمانی که گفته بودند:

ارتباط یاختهای گیاه یک حرکت ساده هیدرواستاتیک است، به مبارزه برخاست و آن را رد کرد. برای این مبارزه زمان حرکت یک پیام از ساقه تا برگ گیاه را که در چند صدم ثانیه اتفاق می افتد اندازه گیری کرد. آقای سین یوخین می گوید که کارهای فراموش شده و دستاوردهای آقای چاند را آنچنان دانشمندان گیاه شناس شوروی را تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفتند مؤسسه ای منحصرا برای تکرار و پیگیری کارهای او ایجاد کنند.

در سال ۱۹۵۸ يکصدمین سال تولد آقای چاندرا بوز در سالن آکادمی علوم اتحاد شوروی جشن گرفته شد. در این مراسم سه سخنران برجسته، کارهای ارزشمند و دستاوردهای حیرت انگیز آقای چاند را در زمینه فیزیولوژی گیاهی، فیزیک و ارتباط ناشناخته این دو علم کاملا متمایز را برای جمعیت انبوه حاضرین بیان و معرفی کردند.

یکی از سخنرانان که خود متخصص برجسته رادیولوژی و پزشکی فضا است اظهار داشت: سال های زیادی از تولد و مرگ این مرد برجسته هندی می گذرد. سالهایی که طی آن علم بیوفیزیک به سرعت شکل گرفته، ولی انسان با مطالعه آثار وی حتی در دوران ما به خوبی احساس می کند که مطالب بسیار غنی ای در آن نهفته که برای علم امروز نیز جالب و تازه است.

سخنران دیگر گفت: دنیایی که به نظر ما این قدر بی حرکت و بدون شعور می رسد با مطالعه کتاب آقای چاندرابوز به نام دنیای سبز گیاه) به طور معجزه آسا زنده می شود و به نظر می رسد که این دنیای گیاهی بیش از انسان و حیوان حساس است. شش سال بعد، اتحاد شوروی منتخب آثار آقای چاندرابوز را در دو جلد کتاب زیبا و مصور منتشر کرد.

در این کتاب ها علاوه بر اظهار نظرهای گوناگون شرح زندگی و متن کامل کتاب دیگر او به نام ( واکنش زنده و غیر زنده) سال انتشار: ۱۹۰۲ آورده شده بود. در این دو کتاب، موفقیت آقای چاندرا بوز در به کارگیری همزمان دانش و بینایی شرق با زبان و تکنیک دقیق علمی غرب نشان داده شده.

برای ادامه مطالب اینجا کلید کنید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *