ازطریق مشارکت در میدان انرژی کیهانی، انسان و گیاه یکی می شوند. از طریق این یگانگی است که احساس مشترک ایجاد می شود، و نه فقط ارتباط انسان – گیاه برقرار می شود، بلکه می توان آن را با دستگاه هم نشان داد و ثبت کرد. فوگل به تجربه دریافت که در موقع برقراری ارتباط با گیاه، نوعی مبادله انجام می شود. مبادله به صورت انتقال و تركيب انرژی، بنابراین به فکر افتاد که آیا می توان یک فرد کاملا حساس را آن قدر با گیاه مرتبط ساخت که بتواند به طور ذهنی داخل گیاه شود و به مشاهده بپردازد.
امکان دخول در گیاه در قرن شانزدهم به وسیله صوفی آلمانی ژاکوب بوهم عنوان شده بود. بوهم گفته بود با این قصد که می خواهد با گیاه یکی شود، به آن خیره می شود و سرانجام ناگهان با گیاه مربوط می شود، جزئی از گیاه در می آید و تلاش گیاه برای رسیدن به نور را احساس می کند.
در این حالت قادر است که در میل گیاه به رشد شرکت کند و در وجد حاصل از رشد گیاه شریک شود. فوگل با دختر خانمی به نام دبی ساپ آشنا شد که دارای توانایی خاصی بود. وی که دختری آرام و کناره جو بود می توانست در یک آن با گیاه فوگل ارتباط برقرار کند. او غفلت از دبی پرسید که آیا می تواند به داخل گیاه برود. دبی با سر جواب مثبت داد، و
پس از آمادگی، در یک لحظه به خلسه و آرامشی فرو رفت که گویی از این جهان و وقایع آن خارج شده است و آنگاه قلم پلی گراف شروع به رسم منحنی دندانه داری کرد که حکایت از برقراری ارتباط شديد انرژی داشت. دبی بعدا جریان را به صورت زیر شرح داد: آقای فوگل از من می خواست که آرام باشم و خود را در گیاه احساس کنم. برای انجام این خواسته چندین عمل بیایی اتفاق افتاد، ابتدا نمی دانستم چگونه و از کجا باید وارد گیاه بشوم. بنابراین هوشیارانه تصمیم گرفتم که از یک در فرضی که در پای ساقه گیاه ایجاد می شود به آن وارد شوم.
به محض ورود از این در، خود را در میان حرکت سلول ها و آب یافتم و خود را داخل این حرکت بالا رونده رها کردم. به محض رسیدن به سطح برگ، قدرت ذهنی من از بین رفت و وارد قلمرویی شدم که هیچ گونه کنترلی روی آن نداشتم. در این قلمرو هیچ گونه تصویر ذهنی وجود نداشت، بلکه یک نوع احساس حاکم بود، احساس اینکه به هر سو کشیده می شدم و جزئی از یک سطح گسترده شونده بودم. احساس نوعی هوشیاری خالص در من زنده شده بود.
به نظر می رسید که از طرف گیاه پذیرفته شده ام و به وسیله او محافظت می شوم. با احساس یگانگی در وجود و حرکت در فضای احساسی از رضایت خود به خودی به من دست داد و خود را در گیاه رها کردم. در این موقع صدای آقای فوگل را شنیدم که مرا به آرامش دعوت می کرد. با شنیدن صدای آقای فوگل به خود آمدم، با نوعی خستگی ولی با آرامش کامل به نظر می رسید که تمام انرژی من به گیاه منتقل شده است.
آقای فوگل در تمام مدت ناظر آزمایش بود و با مشاهده توقف قلم، مشاهده کرد که دبی از گیاه خارج شده و به حال عادی باز می گردد. در آزمایش دیگری دبی به شرح ساختار و حالات سلولی گیاه پرداخت و جزئیات آن را تشریح کرد.
او همچنین احساس کرد که یکی از برگ ها به شدت مجروح است و آقای فوگل با شنیدن این موضوع به جستجو پرداخت و ملاحظه کرد محل اتصال الکترود روی برگ، یک بریدگی ایجاد کرده و آن را رفع کرد. فوگل آزمایش ورود به گیاه را با تعداد بیشتری از افراد تکرار کرد.
از آنها خواست که وارد برگ شوند و به مشاهده تک سلول بپردازند. تمام آنها توضیحات مشابهی درباره ساختار سلولی و حتی مولکول D. N . A دادند.
از حاصل این تجربیات، او به این نظریه رسید که انسان می تواند به داخل سلولهای بدن خود نفوذ کند و بسته به آمادگی و توان مغزی بر آنها تأثیر بگذارد و روزی از این طریق دلیل امراض را مشخص کند. توان یگانه شدن با گیاه و تشخیص محل صدمه خورده، در یک برنامه تلویزیونی به طور اتفاقی به نمایش گذاشته شد. به این ترتیب که در سال ۱۹۷۳ آقای فوگل به اتفاق دکتر تام مونتاليورو در یک برنامه ضبط آزمایشی به وسیله شبکه تلویزیونی C. B . S آمریکا شرکت داشتند.
وقتی از گیاه عکس العملی مشاهده نشد فوگل از تام خواست که مدار را بررسی کند. تام به جای بررسی مدار در میان انتظار و تعجب فیلمبرداران در جای خود ثابت ایستاد و پس از لحظه ای تمرکز اعلام داشت که ارتباط الکترود فوقانی با برگ گیاه بر قرار نیست. در حضور تکنسین های C. B . S محل الكترود فوق الذكر وارسی و پارگی و قطع مدار مشخص شد و پس از رفع آن، آزمایش و فیلمبرداری ادامه یافت.
با توجه به اینکه کودکان دارای فکر آزادتر و قابل انعطاف تری هستند فوگل شروع به آموزش عده ای از آنان برای ورود به گیاه کرد.
طی آموزش، ابتدا از آنها خواست که با دست گیاه را لمس کنند و درباره حرارت و فرم سطح برگ و ساختمان آن به طور کامل توضیح دهند. بعد اجازه داد که به آرامی برگ را خم، لطافت آن را در مقابل خم شدن، احساس و سطح زیر و روی آن را به منظور دست آموز کردن نوازش کنند. پس از آنکه کودک مشاهدات و احساسات خود را یک به یک برای فوگل شرح داد، فوگل به او اجازه داد که دست خود را از گیاه بردارد و سعی کند نیرویی را که از طرف گیاه به طرف او ساطع می شود درک کند. تعداد زیادی از کودکان فورا از احساس نوعی خارش صحبت کردند.
فوگل متوجه شد آن عده از کودکانی که کاملا جذب آزمایش می شوند قویترین احساس ارتباطی را دارند. وقتی کودک احساس خارش را ابراز داشت فوگل به او می گوید: حالا کاملا آرام باش و توجهت را به دادن و گرفتن انرژی با گیاه بده. وقتی جریان انرژی برقرار شد دستت را به آرامی در مقابل گیاه بالا و پایین وقتی کودک دست خود را پایین بیاورد، برگ گیاه دور می شود.
با تکرار این عمل برگها شروع به نوسان می کنند. با استفاده از دو دست و تکرار این آزمایش کل گیاه شروع به نوسان می کند. وقتی کودکان این آزمایش را با اطمینان و موفقیت انجام دادند، فوگل به آنها یاد می دهد که نخست با فاصله کم و سپس با فاصله زیادتر گیاه را به نوسان در آورند. این آموزش مقدماتی برای تقویت کودکان و نشان دادن این انرژی نامرئی به آنان است. پس از آگاهی و اطمینان از وجود این انرژی، آنها آماده هستند تا به کار با گیاه بپردازند.
طبق تجربیات فوگل بزرگترها کمتر از کودکان حساسیت دارند و بنابراین ممکن است بسیاری از دانشمندان نتوانند خود مستقیما آزمایشات او و باکستر را انجام دهند و بخصوص چنانچه برخوردشان کاملا مکانیکی و فاقد احساس محبت باشد حتما کارشان بی نتیجه خواهد بود. در هر آزمایش مهمترین عامل، وجود فکر آزاد و کنار گذاشتن هر نوع پیش داوری است.
فوگل در مورد دو آزمایش، یکی به وسیله پزشکی کالیفرنیایی و دیگری به وسیله یک نفر روانکاو معروف که هر دو ناموفق بوده اند گزارش کرده است. او عقیده دارد تا زمانی که آزمایشگران متوجه نباشند که یکی شدن بین انسان و گیاه کلید موفقیت در آزمایشات است مسلما تعداد زیادی از آنها با عدم موفقیت روبرو خواهند شد. وجود ارتباط روانی غیر قابل انکار است و در این نوع آزمایشات عامل آزمایشگر باید خود جزئی از آزمایش بشود. یک روز فوگل ارتباط با گیاه را برای یکی از دوستان خود که یک روانشناس بالینی بود نمایش می داد.
هدف، ایجاد یک عکس العمل شدید در گیاه بود ولی در بین آزمایش ناگهان عکس العمل به طور کامل قطع شد و به نظر می رسید که گیاه مرده است.
فوگل از دوست خود پرسید که آیا عملی انجام داده و دوستش گفت که فقط در یک لحظه اندیشیده که گیاه متعلق به او که در منزل پرورش داده بسیار زیباتر از گیاه مورد آزمایش است. به نظر می رسید که احساسات گیاه فوگل از فکر شخص ثالث چنان جریحه دار شده که حاضر به همکاری نشده و این حالت در تمام آن روز ادامه داشت. برای فوگل شکی باقی نماند که گیاه می تواند فکر افراد را بخواند و نسبت به شخص اظهار علاقه یا بی میلی کند. با دست یافتن به این حقیقت فوگل اندیشید که ممکن است روزی بتوان خواندن فکر دیگران را به کمک گیاه عملی کرد. او به همراهی یک فیزیکدان اتمی در این زمینه آزمایشاتی انجام داد.
گیاه همزمان با فیزیکدان که مشغول تفکر ریاضی بود منحنی دندانه داری به مدت ۱۱۸ ثانیه رسم کرد. وقتی منحنی تبدیل به خط مستقیم شد فوگل به دوستش گفت که عکس العمل گیاه نشان می دهد که او فکر خود را قطع کرده و فیزیکدان این حرف را تأیید کرد. با حصول این نتیجه پس از مدتی استراحت فوگل از فیزیکدان خواست که به موضوع معینی من همسرش فکر کند. این بار همراه با فکر فیزیکدان گیاه به مدت ۱۰۵ ثانیه به رسم منحنی مشغول بود.
فوگل با بهت و شعف به ثبت افکار یک انسان به وسیله گیاه که در اتاق پذیرایی منزل او اتفاق می افتاد مینگریست. چنانچه کسی موفق به کشف رمز و خواندن منحنی می شد به طور قطع می توانست از این طریق افکار اشخاص را بخواند. فوگل پس از صرف یک قهوه به طور اتفاقی دوباره از فیزیکدان خواست که به همسرش و تا حد امکان به همان صورت نوبت اول فکر کند. منحنی به دست آمده که به مدت ۱۰۵ ثانیه تهیه شد بسیار شبیه منحنی قبلی بود. چنین آزمایشی که منجر به رسم دو منحنی مشابه شد برای اولین بار به وسیله فوگل به دست آمد.
وی با مشاهده شباهت زیاد در منحنی به این نتیجه رسید که امواج مغزی انسان که به صورت انرژی ساطع می شود ممکن است در آینده نزدیک قابل جمع آوری و ترجمه باشند. او امیدوار است در آینده نزدیک وسیله لازم برای ترجمه زبان گیاه شناخته شود.
فوگل ضمن پذیرایی از گروه متشکل از فلاسفه مادی، دکتر داروساز و برنامه ریزان کامپیوتر در منزل شخصی خود که عقیده داشتند نوعی صحنه سازی در کار او وجود دارد، نخست به آنها اجازه داد که وسایل او را به دقت کنترل کنند. پس از کنترل دقیق وسایل و اطمینان از عدم هر گونه تقلب و صحنه سازی فوگل پیشنهاد کرد که افراد دور هم بنشینند و از موضوعات دلخواهشان صحبت کنند و عکس العمل گیاه را در جمع ناباور خود ببینند.
گیاه به مدت حدود یک ساعت هیچ گونه عکس العملی نشان نداد و این بی علاقگی گیاه احتمالا در اثر ناباوری گروه بود که در آزمایشات قبلی فوگل به آن اشاره شده بود. در این موقع یکی از حاضرین پیشنهاد کرد که درباره مسائل جنسی صحبت کنند.
با این پیشنهاد حرکت قلم مرتبط به گیاه شروع شد. به نظر می رسید که گیاه زنده شده است. این تفکر که مسائل و عمليات جنسی باعث به حرکت در آمدن نوعی انرژی در اتمسفر می شود از قدیم و از جمله در تانترا یوگا وجود داشته است. بومیان عقیده داشتند که فعالیت جنسی در مزرعه ای تازه بذرپاشی شده باعث تحریک این انرژی کیهانی و در نتیجه بارور شدن زمین خواهد شد. گیاه همین طور نسبت به داستان های روحی عکس العمل نشان می داد.
در یک اتاق تاریک که فقط با رنگ ضعيف چراغی قرمز روشن شده بود وقتی من در مقابل جملة: (در کلبه جنگلی به خودی خود شروع به باز شدن کرد….) یا: ناگهان یک مرد چاقو به دست ظاهر شد…) یا: (چارلز خم شد و پوشش تابوت را کنار زد…) به نظر می رسید که گیاه نوعی هشیاری نشان می دهد که اثر آن به وسیله پلی گراف ترسیم می شد. البته فوگل می گوید که گیاه توهم جمع را در مقابل چنین گفتاری دریافت می کرده است. دکتر پاتهوف از انستیتوی تحقیقاتی استانفورد از فوگل و پنج دانشمند دیگر دعوت کرد که عکس العمل یک تخم مرغ را که به وسیله دستگاه الکتروسایکومتر نشان داده می شود مشاهده کنند.
این دستگاه جدید که به وسیله آقای هوبارد، بنیان گذار (دانشگری) اختراع و عرضه شده شبیه دستگاه سایکو آنالیز است. آقای پاتهوف یک تخم مرغ را به دستگاه وصل کرد و از حضار خواست که عکس العمل آن را در موقع شکستن تخم مرغ دوم ملاحظه کنند، ولی هیج حرکتی مشاهده نشد و حتی با شکستن سه تخم مرغ عکس العملی دیده نشد. آقای پاتهوف از فوگل خواست که او آزمایش را انجام دهد. فوگل بر طبق روش خود با گیاه، دست خود را روی تخم مرغ گذاشت و در مقابل تعجب حاضرین عقربه گالوانومتر دستگاه شروع به حرکت کرد.
فوگل حدود ۳ متر از تخم مرغ فاصله گرفت، ولی با حرکت باز و بسته کردن دست های خود، باز همین عمل را تکرار کرد. حاضرین هر یک کوشیدند کار او را تکرار کنند ولی نتیجه ای نگرفتند.
حرکت عقربه گالوانومتر که قبلا به نظر می رسید به خاطر تغییر مقاومت پوست انسان است که الکترودها به آن وصل شده نخست (حساسیت گالوانومتری پوست) نام گرفت و با حروف G. S . R نشان داده شد. پس از این آزمایش و توجه به این واقعیت که گیاه پوستی از نوع پوست انسان ندارد این خاصیت از آن تاریخ (حساسیت فراروانی) نامیده و با حروف P. G . R نشان داده شد.
فوگل می گوید: حساسیت فراروانی نه تنها در گیاهان، بلکه در تمام موجودات زنده وجود دارد. حرکت جهت دار مغز این انرژی را متمرکز و با تصمیم، آن را به صورت ضربان های پشت سر هم آزاد می کند.
این امواج به آسانی از شیشه و فلزات و کلیه مواد عبور می کنند ولی ماهیت آنها هنوز روشن نشده است.
خانم نینا کولا گینا در اتحاد شوروی می تواند با ایجاد انرژی مغزی و بدون دست زدن، عقربه قطب نما را به حرکت درآورد. برای این کار وی از حرکت دست های خود در نزدیکی قطب نما کمک می گیرد. کار خانم اینگو سوان که در دانشگاه استانفورد آمریکا به نمایش گذاشته شد به مراتب برجسته تر است.
او می گوید: توان ذهنی خود را با استفاده از تکنیک های آموخته در دانشگری به دست آورده. وی توانست با انرژی مغزی خود به یکی از قسمت های بسیار سری و کاملا محافظت شده دانشگاه استانفورد نفوذ کند. او توانست یک کابین آزمایشی کوارک را که در زیر زمین ساخته شده است و با هلیوم مایع کار میکند و در مقابل نفوذ کلیه امواج با دیوارهای ضخیم سربی و غیره عایق بندی شده و دانشمندان آن را برای کلیه امواج شناخته شده مغناطیسی غیر قابل نفوذ می دانستند تحت تأثیر قرار دهد.
فوگل می گوید: کسانی که نتوانند سطح هوشیاری خود را تغییر دهند، تجربه با گیاه ممکن است برایشان بسیار خطرناک باشد. چنانچه شخص اجازه بدهد که در زمان تمرکز، احساس هیجان و اضطراب به او دست بدهد فشار زیادی به بدنش وارد خواهد شد.
فوگل همچنین ادعا می کند کسی که دارای بدن سالم و آماده نباشد، هرگز نباید به کار ارتباط با گیاه یا سایر تحقیقات روحی بپردازد. البته این یک نظریه است و او هرگز قادر به اثبات آن نشده است. وی به دنبال نظرية بالا می گوید که این نوع تحقیقات روحی انرژی زیادی می خواهد که باید از تغذیه سالم و مقوی تأمین شود و برای آماده سازی بدن، گیاه خواری علمی را که مواد معدنی و پروتئین لازم را تأمین کند توصیه می کند. از فوگل درباره نحوه تأثیر انرژی مغزی روی موجودات زنده سؤال شد.
جواب داد که به طور جدی روی خواص غیر عادی آب شروع به مطالعه کرده است. او به عنوان یک بلورشناس گفت که برخلاف سایر نمکها که یک گونه کریستال دارند، در تحقیقات اخیرش روی یخچال های دائمی بیش از سی نوع کریستال یخ یافته است. اشخاص ناوارد با مشاهده کریستال های گوناگون یخ تصور می کنند که اجسام متفاوتی هستند. در حالی که باید توجه داشته باشیم آب نوعی مادة اسرارآمیز است.
او نظرية ثابت شده دیگری دارد مبنی بر اینکه قسمت عمده بدن موجودات زنده را آب تشکیل می دهد و نیروی زیستی افراد باید مربوط به تنفس باشد. حرکت آب در بدن باعث پیدایش ذخایر ظریف الکتریکی می شود. اولین بار با مشاهده اینکه در زمان تحقیقات روحی، عامل، چند کیلو از وزن بدن خود را از دست می دهد، او به این فکر افتاد که ممکن است در تولید و مصرف انرژی ذهنی احتمالا آب بدن در حین حرکت تبدیل به انرژی می شود یا در تولید انرژی ذهنی به کار گرفته می شود.
او در حال حاضر مشغول طراحی مجموعه های آموزشی مخصوص برای کودکان است و عقیده دارد: چنانچه به کودکان بیاموزیم که چگونه اضطراب را از خود دور کنند تغییرات عمده ای در آنها ایجاد خواهد شد. آنها دوست داشتن و محبت کردن را احساس خواهند کرد و به درستی خواهند فهمید وقتی فکری را به ذهن خود بیاورند نیروی بزرگی را در فضا پراکنده می کنند. وقتی یاد بگیرند که انسان عبارت از اندیشه است آن وقت خواهند دانست چگونه اندیشه و فکر را به کار ببرند تا رشد روحي عاطفی و عقلی را به دست بیاورند.
وی می گوید: من وسیله عارف شدن و بینا شدن را ارائه نمیکنم بلکه روشی ارائه می کنم که کودکان، آزاد، شرافتمند و انسان بار بیایند.
فوگل حاصل کار خود با گیاهان را به این شرح خلاصه می کند: تحقیق با گیاه، انسان را قادر به تشخیص حقایقی میکند که مدت هاست به فراموشی سپرده است. عمده ناراحتی و مریضی انسان به این دلیل است که قادر نیست خود را از تنش ها و فشارهایی که حوادث و گفتارها بر او می گذارد پاک کند. وقتی کسی یا چیزی ما را آزار بدهد در وجود ما شورشی به وجود می آید که حتی پس از رفع آن آثارش مدت ها در بدن مان می ماند.
ایجاد هر شورش داخلی همان طور که دکتر ویلهلم رایش مدت ها قبل نشان داده ممکن است به صورت خستگی عضلانی در بدن ما ظاهر شود و یا اینکه میدان انرژی بدن را تهی یا شیمی بدن را مختل کند. تحقیقات من با گیاه راهی برای رهایی از این پیامدها نشان می دهد.
گیاهان افق تازه ای را پیش روی ما باز کرده اند. به نظر می رسد در قلمرو زندگی گیاه توانایی دریافت پیغام های ذهنی و مهربانی به صورتی گویاتر از وقتی که به زبان جاری شود وجود دارد. احساسی که همه انسانها می توانند در آن شریک شوند. بر خلاف حالت فعلی که راه آن را بر خود مسدود کردهاند. از جمله دو نفر از شاگردان فوگل که کارهای او را ادامه می دهند دانشجویان روانشناسی انسانی و فلسفه هند، به نامهای راندال فونتس و رابرت سوانسون هستند و به موفقیت های عمده ای دست یافته اند.
با ابزارهای پیچیده ای که مؤسسه I. B . M در اختیار این دو دانشجوی جوان قرار داده به چنان نتایجی رسیده اند که در حال حاضر از طرف دانشگاههای معتبر امکانات مالی و ابزار دقیق برای ادامه کار به آنها داده شده است، تا تحقیقات ارتباط با گیاهان را در سطحی وسیعتر ادامه دهند. اولین موفقیت این دو وقتی ظاهر شد که یکی از آنها ملاحظه کرد که خمیازه نفر دیگر به صورت موج بزرگ انرژی در دستگاه متصل به گیاه ظاهر می شود. آنها قبلا در فلسفه هند و آموخته بودند که یک فرد خسته با خمیازه به وسیله (شاکتی حیات بخش) از (سيالة فراگیر حیات) انرژی می گیرد.
به همین جهت موضوع را سرسری نگرفتند و تحقیق روی آن را آغاز کردند. فونتس با کمک دکتر نرمان گلدشتاین پروفسور زیست شناس دانشکده ایالتی هیوارد کالیفرنیا تحقیق روی پتانسیل الکتریکی سلول به سلول نوعی گیاه را که نشان از نوعی سیستم عصبی ساده در آن است ادامه می دهد.
او همچنین به بنیاد تحقیقات علمی فراگیر در شهرستان حوزه تگزاس دعوت شده است تا تحقیقات تأثیر هوشیاری انسان بر موجودات زنده) را سر پرستی کند. سوانسون نیز از طرف دانشگاه جان اف کندی در مارتنيز کالیفرنیا دعوت شده که در راه اندازی مرکز مشورتی تحقیقات فراروانی همکاری کند. یکی از اهداف او در این کار این است که تعیین کند که چگونه، افرادی می توانند از طریق تله پاتی با گیاه ارتباط برقرار کنند و چگونه افرادی نمی توانند.
برای مطالعه ادامه مطالب اینجا کلید کنید…