گیاه می تواند فکر انسان را بخواند
در حالی که آقای باکستر در شرق آمریکا مشغول تکمیل وسایل تحقیقاتی خود و انجام آزمایشات مختلف بود در شهر لوس گاتوس کالیفرنیا شرکت بین المللی ماشین های اداری I. B . M در صدد برآمد که درسی تحت عنوان خلاقیت برای مهندسین و دانشمندان خود ترتیب دهد. تهیه و برگزاری دوره به شخصی به نام مارسل فوگل واگذار شد. فوگل که یک محقق شیمی و شخصی مطلع و با تجربه بود به خوبی وسعت و اهمیت مطلب را درک کرد و در صدد برآمد که نخست برای دو پرسش اصلی در این زمینه، یعنی خلاقیت چیست؟ و خلاق کیست؟ جواب و تعریف مناسبی بیابد.
فوگل یک کشیش تحصیل کرده فرانسیسکان بود و برای تدریس دوازده جلسه دو ساعته سمینارگونه، طوری که جوابگوی دانشجویان آماده در این سطح باشد فهرستی تهیه کرد.
در واقع کار شخصی فوگل در امر خلاقیت از کودکی آغاز شده بود و عملا به دنبال این بود که دریاید چه چیز باعث درخشش حشره شب تاب و کرم شب تاب می شود. و چون نتوانسته بود منبع خوبی برای مطالعه پیدا کند تصمیم گرفته بود که خود در این زمینه کتابی تهیه کند. او روزی این تصمیم را با مادر خود در میان گذاشت و با عظم کافی پس از ده سال با کمک دکتر پیتر پرینگ شیم از دانشگاه شیکاگو، کتاب درخشش در مایعات و جامدات و کاربرد آن در عمل را به چاپ رساند. در سال بعد فوگل شرکت شخصی خود را به نام شب نمای فوگل که بعدها جزء موسسات معتبر شد به ثبت رساند.
شرکت فوگل طی پانزده سال فعالیت، محصولات متنوعی مانند رنگ قرمز، تلویزیون، مداد شمعی شب نما، برچسب مخصوص حشره کش ها، رنگ های جذاب برای پوسترهای عصر جدید و بالاخره یک جعبه فنی به نام نور سیاه که مسیر پنهانی حرکت جانوران جونده را از طریق شناسایی ادرار آنها در فاضلاب ها و سرداب ها و محله های كنیف نشان می داد تهیه و عرضه کرد. | در سال ۱۹۵۰ میلادی، آقای فوگل برای پیوستن به شرکت
I. B . M و مشارکت در تحقیقات تمام وقت روی وسایل مغناطیسی، شرکت خود را فروخت و به طور تمام وقت در زمینه سیستم کریستال مایع و روش های ذخیره اطلاعات در کامپیوتر مشغول شد که به عنوان حاصل این تلاش، ثبت و فروش چندین اختراع را می توان نام برد. نقطه عطف در تدریس فوگل و موضوع خلاقيت، وقتی پدید آمد که یکی از شاگردان وی یک نسخه از مجله آرگوسی را در کلاس B. M.1 به او نشان داد.
در این مجله طی مقاله ای تحت عنوان (آیا گیاهان دارای ادراک هستند؟) قسمتی از کارهای باکستر معرفی شده بود. فوگل در آغاز با این تصور که باکستر یک شارلاتان دیگر از این قماش است، مقاله را به کناری انداخت. طی روزهای بعد امکان وجود بعضی توانایی ها در گیاه، او را به فکر واداشت و سرانجام با مطالعه مقاله باکستر در این مورد دچار دگرگونی کامل فکری شد.
سرانجام مقاله با صدای بلند در سمینار درسی خوانده شد که هم مورد شک و هم مورد اعجاب قرار گرفت و در آخر جلسه تصمیم گرفته شد که خود دست به آزمایش بزنند. پس از جلسه یکی از شاگردان فوگل تلفنی به او اطلاع داد که در مجله خواندنی های الکترونیک نیز کارهایی از باکستر معرفی شده و ضمن آن یک دستگاه روان سنج که می تواند عکس العمل گیاه را بگیرد، تقویت کنند و نشان دهد معرفی شده است. تهیه و ساخت دستگاه حدود بیست و پنج هزار دلار برآورد شده بود.
فوگل شاگردان خود را به سه دسته تقسیم کرد و از آنها خواست که هر گروه یکی از آزمایشات باکستر را تکرار و تا پایان سمینار نتیجه را به کلاس ارائه کنند. در زمان مقرر، وقتی هر سه گروه اظهار داشتند که از آزمایشات خود نتیجه ای نگرفته اند فوگل نتایج کار شخصی خود را برای کلاس بیان کرد.
وی ضمن بیان موفقیت خود برای شاگردان نمایش داد که: گیاه پاره شدن برگ خود را به وسیله او پیش بینی می کند و در مقابل تهدید به سوزاندن برگ خود عکس العمل شدید تری نشان می دهد و در مقابل تهدید پاره شدن و سوزاندن توأمان و یا درهم شکستن، شدید ترین عکس العمل ناشی از درک قصد انسان را نشان می دهد. فوگل که از کودکی با هیپنوتیزم و مسائل روحی و حتی سحر و جادو آشنایی داشت و حتی در سنین نوجوانی نمایشاتی از این قبیل برای نزدیکان خود ارائه می داد پس از مشاهده عکس العمل گیاه، نخست متوجه نظریات مسير، هیپنوتیزور معروف شد.
این شخص ضمن تحقيقات و نظریات خود، اظهار داشته بود که: سلامت و مرض و حتی مرگ، عوارض ناشی از تعادل یا عدم تعادل سيالة كيهانی حیات در موجودات است. نظریات دیگری در زمینه (اندیشه خود به خودی ماورایی از طریق تصویر سازی ذهنی) و (خودسازی از طریق ذهن) و نظرية وجود انرژی روحی) که تا آن تاریخ زمینه محکمی پیدا کرده بود، و بالاخره کارهای دکتر کارل یونگ مبنی بر اینکه: انرژی روحی، متمایز از انرژی های شناخته شده فیزیکی و غیر قابل اندازه گیری است نیز برای او مینای تفکر قرار گرفت. فوگل به فکر افتاد که اگر انرژی فراروانی وجود داشته باشد پس باید بتوان آن را در نوعی باطری ذخیره کرد، اما چه نوع باطری ای؟ او روی مواد شیمیایی موجود در آزمایشگاههای I. B . M مطالعه کرد و به دنبال ماده با مواد و روشی بود که این فکر را عملی کند.
فوگل برای انجام برنامه خود از یکی از همکارانش به نام خانم ویویان ویلی که دارای بعضی توانایی های فراروانی نیز بود خواست تا برای ذخیره انرژی روحی روی مواد شیمیایی مطالعه کند. خانم ویویان پس از مدتی مطالعه اظهار داشت که هیچ وسیله مناسبی نیافته است. این بار فوگل نظر قبلی خود مبنی بر استفاده از مواد شیمیایی را کنار گذاشت و از خانم ویویان خواست که روی هر چه در دسترس قرار دارد کار کند. خانم ویویان دو برگ از گیاه ساکسی فراج چید، یکی از این دو برگ را کنار تختخواب خود و دیگری را در اتاق نشیمن قرار داد. وی به فوگل گفت:
هر روز که از خواب بلند شوم به برگ کنار تختخوابم نگاه میکنم و برای او زندگی دراز آرزو خواهم کرد و به برگ سالن پذیرایی توجهی نخواهم نمود. یک ماه بعد خانم ویویان از فوگل خواست تا برای مشاهده نتیجه آزمایش به منزل او برود و یک دوربین عکاسی نیز همراه ببرد. برای فوگل مشکل بود چیزی را که می بیند باور کند. برگی که به آن توجه نشده بود پژمرده شده و قهوه ای رنگ بود، ولی برگی که مورد توجه و محبت روزانه قرار گرفته بود کاملا شاداب و سرزنده بود و به نظر می رسید که تازه چیده شده است.
گویی در اینجا نوعی انرژی، قانون مرگ را متوقف کرده یا به عقب انداخته بود. برای اطمینان از تکرار آزمایش و حصول نتیجه، فوگل تصمیم گرفت خود نیز دست به آزمایش بزند. او سه برگ از درخت نارون باغچه آزمایشگاه B. M.1 چید و روی میز شیشه ای کنار تختخواب خود در منزل قرار داد. هر روز قبل از صرف صبحانه به مدت یک دقیقه روی دو برگی که در طرفین قرار داشتند تمرکز و آنها را به زندگی ترغیب می کرد و عمدا به برگی که در میان میز قرار داشت توجهی نشان نمی داد.
پس از یک هفته، برگ میانی، قهوه ای رنگ و خشک و چروکیده شد، ولی برگهای کناری، سبز و با طراوت باقی ماندند و جالب اینکه این دو برگ محل قطع شدگی ساقه خود را از درخت به نوعی ترمیم کرده بودند. همزمان با فرگل خانم ویویان نیز به آزمایش خود ادامه داد و پس از دو ماه همان برگ را سالم و مانند روز اول به او نشان داد که کماکان سبز و شاداب مانده بود، در حالی که برگ دیگر کاملا خشک شده بود. فوگل یقین پیدا کرد که شاهد عملکرد نوعی انرژی روحی است.
او به این فکر افتاد که اگر نیروی ذهن می تواند یک برگ را زنده نگاه دارد، بنابراین ممکن است تأثیراتی نیز روی کریستال مایع که مورد تحقیق و بررسی او در B.M.1 بود داشته باشد. فوگل که طرز کار با میکروسکوپ را خوب می دانست تا آن تاریخ با استادی کامل و زیبایی تمام، صدها اسلاید رنگی از رفتار کریستال مایع با بزرگنمایی تا سیصد برابر تهیه کرده بود.
در موقع تهیه اسلایدهای جدید، فوگل متوجه شد که وقتی مغز خود را در حالت آرامش قرار می دهد می تواند رفتار کریستال مایع را غیر از آنچه در میکروسکوپ مشاهده می شود ببیند: فوگل می گوید: من در میکروسکوپ چیزهایی دیدم که باعث اغفال دیگران می شد. این بینش از طریق ذهن بود و نه از طریق چشم و پس از درک آن با کمک نوعی آگاهی برتر می توانستم نور را طوری تنظیم کنم که قابل دیدن با چشم و یا قابل ثبت با دوربین عکاسی باشد.
فوگل سرانجام چنین نتیجه می گیرد که وقتی کریستال شکل می گیرد یا جامد می شود، از یک فرم از پیش تنظیم شده یا نوعی کالبد خیالی یا اختری که قبلا در انتظار او است تبعیت می کند. به خاطر همین است که گیاه پیشاپیش از قصد انسان برای سوزاندن و غیره آگاهی پیدا می کند، بنابراین: قصد، نوعی میدان انرژی ایجاد میکند که این میدان به وسیله گیاه درک می شود.
در پاییز سال ۱۹۷۱ میلادی فوگل از میکروسکوپ خسته شد و برای مدتی کار با گیاهان را متوقف کرد، ولی انتشار یک مقاله درباره کارهای او به وسیله دکتر روانشناس جينا سر مینا را در مجله مرکوری سان خوزه که به وسیله خبرگزاری اسوشیتد پرس به تمام جهان مخابره شد، تلفن های زیادی را متوجه او ساخت و او را به ادامه کار تشویق کرد. برای به دست آوردن دقت بیشتر در تحقیقات بعدی، فوگل تصمیم گرفت طريقة نصب الکترودها به گیاه را طوری طراحی کند که میدان های مزاحم مغناطیسی و پارازیت های محیط مانند اثر جاروبرقی و غیره روی قلم پلی گراف تأثیر نگذارد.
البته قبلا باکستر مجبور شده بود برای محدود کردن این اشکال، آزمایشات خود را در اوقات آرام شب انجام دهد. فوگل همچنین می دانست که بعضی گیاهان سریعتر عکس العمل نشان می دهند و بعضی کند عمل می کنند و این خاصیت نه در کل گیاه بلکه در تک برگ و جزئی از برگ هم وجود دارد. برگهایی با مقاومت الکتریکی زیادتر برای کار مشکل تر و در مقابل، برگ های سبزتر و آبدارتر مناسب تر هستند. یک گیاه، بسته به ساعت در روز و روز در ماه، فعال تر یا بی حال تر است و گاه به نظر می رسد که عبوس و ناسازگار می شود.
فوگل برای اینکه مطمئن شود این حالت های گیاه مربوط به اتصال نامناسب الکترودهای دستگاه نیست، چسب لعابدار گیاهی جدیدی از ترکیبات جلبک دریایی و صمغ دریایی و نمک تهیه و برای چسباندن الکترود به برگ گیاه از آن استفاده کرد. او ابتدا لعاب را با قلم موی کوچک روی برگ مالید و سپس سیم های بسیار نازک پلاتین را به فاصله حدود ۲ تا ۴ سانتی متر روی آن قرار داد تا خشک شود.
استحکام الکترودها که پس از خشک شدن سریع لعاب انجام می شد، از ارتعاش جزئی الکترود و وارد کردن بعضی خطاهای ناخواسته در سیستم تحقيق جلوگیری می کرد. با این تدارکات فوگل در سال ۱۹۶۱ دست به یک سری تحقیقات جدید زد تا بهترین زمانی را که گیاه آماده همکاری و ارتباط است تعیین کند. دستگاه دروغ سنج را به گیاه انتخابی وصل کرد و در مقابل دستگاه که در حال ترسیم یک خط مستقیم و بدون شیب روی نوار کاغذ بود ایستاد.
پس از ایجاد آرامش کامل در خویش و انجام یک نفس عمیق دست خود را با انگشتان گشاده از هم تا حد تماس به طرف گیاه نزدیک کرد با این احساس که گویی در مقابل یک دوست ایستاده است. هر بار که او عمل فوق را تکرار می کرد یک منحنی صعودی روی کاغذ پلی گراف ایجاد می شد و همزمان با آن فوران نوعی انرژی را به طور محسوس از گیاه به طرف دست خود احساس می کرد. بعد از حدود سه تا پنج دقیقه که فوران انرژی قطع شد به نظر می رسید انرژی گیاه به پایان رسیده است.
از نظر فوگل این ارتباط بین او و گیاه شبیه همان چیزی است که در موقع ملاقات عاشق و معشوق یا دو دوست روی می دهد. حرکت و تأثیر متقابل، که یک موج انرژی را به وجود می آورد و پس از تمام شدن انرژی باید مجددا ذخیره شود.
و در این ملاقات ظاهرة هم فوگل و هم گیاه هر دو سرشار از رضایت و لذت شده بودند. در موقع انتخاب از یک مجموعه گیاه، فوگل دریافت که با دراز کردن دست خود به طرف گیاهان و حرکت از جلوی آنها نوعی وزش خنک از گیاهان حساس تر را احساس می کند. این وزش خنک به تدریج به موجهای الکتریکی تبدیل می شود که نمایانگر وجود یک میدان انرژی است.
او در آزمایش دیگری که از خارج خانه با یک گیاه انجام داد، گیاه موفق شد مانند کار باکستر امواج را حس کند. همین آزمایش را از فاصله بیشتر و بالاخره از محل آزمایشگاه I. B . M که با گیاهان واقع در منزل او ۱۲ کیلومتر فاصله داشت، با موفقیت انجام داد.
در آزمایش دیگری فوگل دو گیاه را به یک دستگاه وصل کرد و یک برگ را از گیاه اول چید. گیاه دوم ناراحتی گیاه اول از چیده شدن برگ را دریافت، و عکس العمل نشان داد اما وقتی بدون توجه به گیاه دوم برگ دیگری از گیاه اول چید، گیاه دوم عکس العمل نشان نداد.
فوگل می گوید: این صحنه بین من و گیاه دوم نظیر حالت دو دلداده روی نیمکت پارک است که جهان و عابرین را فراموش کرده باشند و تا زمانی که توجه یکی از آنها از دیگری منحرف نشده، هر دو در بی خبری می مانند و ارتباط برقرار می ماند.
فوگل با تجربه شخصی خود، می دانست که استادان یوگا و معلمین سایر فنون و تفکر ماورایی مانند (مکتب ذن) از تأثیر عوامل محیطی و مزاحم در زمان تفکر ماورایی و خلسه بی اطلاع هستند. دستگاه الکتروآنسفالوگراف نشان می دهد که وقتی فرد در حال خلسه باشد امواج مغزی او کاملا متفاوت با امواج مغزی او در حالت عادی است. برای فوگل کاملا معین شد که حصول یک حالت هوشیاری تمرکز یافته مخصوص در او لازم است تا مدار ارتباطی با گیاه کامل شود.
برای رفع خواب آلودگی گیاه و بیدار کردن و متوجه کردن آن، شخص باید از آگاهی عادی بیرون برود و ضمن تصور و آرزوی خوبی برای گیاه، خود را در یک حالت هوشیاری مخصوص قرار دهد. تا گیاه احساس کند که مورد توجه و محبت و عشق قرار گرفته است و با انسان مرتبط شود و نسبت به انسان یا شخص سوم عکس العمل نشان بدهد. فوگل دریافت که این مجموعه آمادگی و رسیدن به حالت مناسب برای انسان و گیاه و رسیدن به ارتباط کامل، بسته به مورد، ممکن است از چند دقیقه تا نیم ساعت وقت بگیرد.
وقتی از فوگل خواسته شد که در مورد فرآیند بالا توضیح بیشتر و کامل تری بدهد گفت که ابتدا تمام اعضای بدن خود را آرام و از هیجان و احساس خالی می کند. آنگاه قادر به درک یک رابطة انرژی بین خود و گیاه می شود. وقتی شدت جریان بین او و گیاه متعادل شد آنگاه گیاه دیگر به محیط خارج، تغییرات حرارت، سر و صدا و سایر میدان های الکتریکی اطراف بی تفاوت می شود و فقط به او توجه می کند، به عبارت دیگر گیاه به وسیله فوگل هیپنوتیزم می شود.
در این مرحله فوگل با احساس آمادگی برای اعلام کشفیات و نظریات خود از دعوت تلویزیون محلی سانفرانسیسکو استقبال و به همراه یک گیاه متصل به پلی گراف در یک برنامه زنده شرکت کرد. پلی گراف و گیاه نسبت به حالات آرام مغز فوگل و یا حالات تهییج شده آن از سؤالات و پرسش ها، به ترتیب خطوط صاف یا دندانه دار و شیب دار رسم کردند. در برنامه دیگری در شبکه تلویزیونی A . B . C به نام (آنچه شما خواسته اید)، فوگل حساسیت گیاه را نسبت به خود و اشخاص دیگر نشان داد و عکس العمل گیاه را در مقابل یک تحریک شدید و آنی و سپس ایجاد آرامش، به نمایش گذاشت.
فوگل در یک سخنرانی که طبق دعوت برای علاقه مندان به کارهایش ایراد کرد گفت: این حقیقت محض و بدون شبه است که انسان می تواند با گیاه ارتباط برقرار کند و این کار انجام شده و می شود. گیاه موجودی زنده است، حساس است و ریشه در فضا دارد. ممکن است به تصور انسان گیاه موجودی نابینا، کر و احمق باشد، اما در نظر من هیچ شکی نیست که گیاهان موجوداتی بسیار حساس و بسیار دقیق برای شناخت و اندازه گیری حالات انسان هستند. گیاهان انرژی مفید برای انسان را ساطع می کنند. انسان می تواند این انرژی را احساس کند.
این انرژی به انسان تزریق می شود و مجددا از انسان به گیاه بر می گردد. سرخپوستان آمریکا به خوبی از انرژی و توان گیاهی اطلاع داشتند و هرگاه احساس احتياج می کردند به میان جنگل می رفتند و با دستان باز به طرفین به یک درخت سرو کهن پشت می دادند تا دوباره خود را از انرژی پر کنند.
فوگل ضمن نمایش حساسیت گیاه نسبت به حالت ارتباطی انسان دریافت که حالت پذیرش یا تردید حاضرین روی خود او تأثیر می گذارد و بالاخره دریافت که با یک تنفس عمیق که از طریق تکنیک یوگا آموخته و بی توجهی به شخص مغرض می تواند تأثیر او را حذف کند. پس از این عمل، او می توانست متوجه موضوع دیگری بشود. به بیان دیگر او با یک کلید ذهنی، ارتباطی را قطع و ارتباط دیگری را وصل میکرد.
فوگل می گوید: تردید و ناباوری حضار مهمترین عامل بازدارنده در ارتباط انسان – گیاه و یکی از کارهای مشکل در نمایشات، دفع اثر ناشی از این احساس است. با حضور این نیروهای بازدارنده، انتظار عکس العمل از گیاه و دستگاه بیهوده است، مگر آنکه ارتباط با آن مجددا از یک موضع مثبت برقرار شود.
وی می گوید: به نظر می رسد که من به صورت یک فیلتر بین گیاه و محیط اطراف آن عمل می کنم و می توانم گیاه را قطع یا وصل کنم تا انسان و گیاه متقابلا تأثیر پذیر شوند. با انتقال نوعی انرژی از خود به گیاه می توانم به گیاه کمک کنم که نوعی حساسیت را در خود بیدار کند. این بسیار مهم است که درک شود که عکس العمل گیاه یک عمل هوشیارانه از طرف گیاه نیست بلکه در موقع ارتباط، گیاه به صورت قسمتی از انسان در می آید.
آنگاه عملکرد در میدان الکتریکی حیات گیاه و یا از طریق آن برای شخص عامل امکان پذیر می شود. فوگل نتیجه گیری می کند که: یک نیروی حیات یا انرژی کیهانی وجود دارد که همه هستی را احاطه کرده و برای انسان و حیوان و گیاه قابل مشارکت است.
برای ادامه مقاله اینجا کلید کنید…