بسیاری از فراروانشناسان انسان را جزئی از زندگی کیهانی می دانند که در زمین اسیر شده. آنها عقیده دارند انسان به وسیله بدن بیوپلاسمایی خود با جهان هستی مرتبط است و تحت تأثیر کرات، میدان های مغناطیسی، فصول، گردش ماه، طوفان ها، بادهای شدید، رنگ، نور، صدا و حتی خلق و خو و سلامت و مریضی دیگران قرار دارد. آنها می گویند که وقتی تغییری در محیط حاصل شود طنینی در انرژی حیات انسان ایجاد میکند که به نوبه خود بدن فیزیکی را تحت تأثیر قرار می دهد.
فراروانشناسان عقیده دارند که انسان از طریق بدن بیوپلاسمایی می تواند با گیاهان ارتباط برقرار کند. آمریکایی دیگری به نام دکتر استنلی کریپ پر که یک محقق فراروانشناسی است و سر بر ستی آزمایشگاه غیر عادی امور خواب و رویای مرکز پزشکی مایمونیدز نیویورک را بر عهده داشت به مسکو دعوت شد.
آزمایشگاه عجیب او در سال ۱۹۷۱ موفق شده بود تصاویر دلخواهی را در ذهن افراد خوابیده، ایجاد کند، تا به روسیه (سفر ذهنی) کنند. در این سفر از آقای کریپ نر دعوت شد که در انستیتوی روانشناسی متعلق به علوم آموزشی درباره فراروانشناسی سخنرانی کند.
او اولین آمریکایی بود که در شوروی با حضور حدود دویست نفر روانشناس، فیزیکدان، مهندس، دانشمند فضا و فضانوردان کارآموز درباره فراروانشناسی سخن می گفت. در این سفر او متوجه شد یک نفر دانشمند روسی متخصص عصب شناسی به نام سر گیف که برای انستیتوی نظامی اوختاسکی در النینگراد کار می کند عکس هایی به روش داوید ویچ از عملیات خانم معروف روسی نینا کولا گینا تهیه کرده.
خانم کولاگینا یک فرد شناخته شده و از معدود افرادی است که در جهان دارای توان استثنایی هستند. او می تواند با حرکت دستان خود از بالا اشیاء روی میز مانند سنجاق، کاغذ، کبریت، سیگار و مشابه آن را بدون لمس به حرکت در آورد. عکس های تهیه شده نشان می دهد که وقتی خانم کولاگینا مشغول عمليات است میدان بیوپلاسمای بدن او گسترده تر و دچار نوعی تپش می گردد و در عین حال نوعی درخشش از چشمان او به خارج ساطع می شود.
در سال ۱۹۷۱ آقای ویلیام تیلر یکی از برجسته ترین متخصصین کریستال شناسی جهان و رئیس بخش علوم مواد در دانشگاه استانفورد آمریکا به مسکو دعوت شد. این دعوت از طرف ادوارد ناموف سرپرست فراروانشناسی فنی مسکو به عمل آمد و هدف آن بررسی و ارزشیابی روش عکسبرداری داوید ویح در شوروی بود.
با آنکه به آقای تیلر هم برای بازدید آزمایشگاههای شوروی اجازه کامل داده نشد، بنابراین او ضمن سفر با دانشمندان برجسته شوروی مانند آداموف و غیره هم ملاقات و گفتگو و تبادل نظر کرد. آقای تیلر در بازگشت به ایالات متحده یک گزارش فنی بسیار پرمحتوا نوشت و تأیید کرد که در میان روش ها و وسایل کار محققین فراروانشناسی و داروسازی، روش و ابزار کار داوید ویج، جایگاه بسیار برجسته ای دارد و لازم است که هیئت های علمی آمریکایی نظیر این ابزار را فراهم و تجارب شوروی ها را تکرار کنند.
آقای تیلر که مانند آدامنکو برای پلاسما همان اصطلاح علمی تر تخلیه سرد الکترون را به کار می برد از آن تاریخ روی ابزار داوید ویح کار کرد و در آزمایشگاه خود در پالوآلتو در کالیفرنیا سیستم های بسیار پیچیده و پیشرفته ای به وجود آورد. اولین آمریکایی که با تکنیک عکسبرداری داوید ویج کار کرد همان خانم تلماموس است. او با کمک یکی از دانشجویانش از سه موضوع برگ، سکه و انگشت انسان عکس رنگی گرفت.
در عکس برگ، تقریبا تمام طیف های رنگی مرئی دیده می شد. عکس سکه های آمریکایی با هاله قرمز و سفید و آبی به دست آمد و همین رنگها هم گه گاه در عکس انرژی ساطع شونده از نوک انگشتان انسان دیده می شد. یک مهندس برق به نام هانری مانتیت در آلبوکرک ایالت نیومکزیکو در خانه خود دست به تجربه ای زد.
او با سر هم کردن دو باطری ۶ ولتی، یک رکتیفایر رادیوی ماشین و یک کویل اتومبیل دستگاهی شبیه ابزار داویدویج ساخت. در عکس های او هم برگهای تازه گیاه سالم، هاله های زیبایی از خود بروز می دهند که با تئوری های موجود قابل تغییر و توجیه نیست.
برگ مریض در بهترین شرایط هالة يكنواخت و ضعيف ظاهر می سازد. برگ خشک، ولو اینکه مرطوب هم بشود، حتى تحت اثر میدان ۳۰٫۰۰۰ ولت هیچ گونه اثری بر فیلم نمی گذارد. در مقابل، برگ تازه و سالم با تابشی که از خود بروز می دهد روشنایی ضعیفی ایجاد می کند. پس از سی سال تجربه عکاسی به روش داوید ویح،
سرانجام لزوم جوابگویی به هزاران علاقه مند در ایالات متحده مشاهده شد و آقای کریپ نر که حمایت مالی چند مؤسسه را برای تحقیقات در این مورد جلب کرده بود اولین کنفرانس علمی غرب درباره تکنیک داوید ویج را در کانون مهندسین در محله منهتن شهر نیویورک برگزار کرد.
در این کنفرانس که در سال ۱۹۷۲ و در حضور جمعیت انبوهی از پزشکان، متخصصین روان، فراروانشناسان، بیولوژیست ها، مهندسین و عکاسان برگزار شد. عکس های تهیه شده خانم تلماموس از دو حالت سالم و صدمه دیده، برگ گیاه را نشان داد و معلوم شد که در قسمت میانی عکس برگ صدمه دیده لکه قرمز رنگ بزرگی به وجود آمده، در حالی که در مورد برگ سالم، این قسمت به رنگ نیلی تا آبی متمایل به صورتی است.
عکس های تهیه شده از سر انگشتان خانم تلما و همکار مرد او نشان می داد که اشعه صادره تابع حالات انسان است و هر روز و هر ساعت، بسته به حالت انسان، تغییراتی دارد. در مورد تهیه عکس با تکنیک داوید ویج از گیاه، عوامل بسیاری دخالت دارند. خانم تلما عقیده دارد که با هر فرکانسی که کار شود ما از طریق آن ارتعاش، با یکی از جنبه های ماده مرتبط می شویم و لذا كل عکس را نباید در نظر گرفت، بلکه هر جزء عکس حاوی اطلاعات معینی است.
آقای تیلر خود معتقد است: انرژی یا پرتویی که از برگ یا از سر انگشتان انسان منتشر می شود، ممکن است از یک چیزی باشد که قبل از شکل گیری ماده جامد وجود داشته است. و ادامه می دهد: این ممکن است حالت دیگری از انرژی باشد. یک شبکه انرژی مرتبط با برگ که به صورت میدان انرژی وارد عمل می شود و به ماده سازمان می دهد، تا خود را به شکل معینی در آورد.
تیلر می گوید: حتی اگر قسمتی از شبکه مادی بریده شود همه تصویر هاله حیات به جا می ماند. این گفتار ظاهرة با تجارب دانشمندان شوروی تطبیق داشته. ژورنال فرافيزيک ويلت شایر لندن به نقل از منابع شوروی تصویری چاپ کرده. این تصویر یک برگ را نشان می دهد که قسمتی از آن بریده شده،
ولی تصویر داویدویح آن کامل است. انرژی سر انگشتان افرادی نظیر خانم کولاگینا اهل شوروی، در آمریکا نیز به وسیله شخصی به نام داگلاس دین عکسبرداری شد. موضوع عکس داوید ویح، یک (شفادهنده) به نام آتال دلوخ است که سوابق شفادهندگی زیادی دارد.
عکسی که در زمان استراحت از سر انگشتان او گرفته شد، فقط شعاعهایی به رنگ آبی مایل به سیاه دارد و عکس زمان شفادهندگی علاوه بر رنگ آبی یک دسته شعاعهای فشرده نارنجی و قرمز را در حال انتشار نشان می دهد. این دو عکس پشت جلد (ژورنال پزشک استخوان) چاپ شد.
عکس های داوید ویج نشان می دهد که افراد شفادهنده پس از اجرای عمل شفادهندگی دارای درخشش کمتری هستند، در حالی که شفا گیرندگان دارای درخشش بیشتری می شوند. این پدیده نشان می دهد که در طول شفادهندگی نوعی انرژی از دست شفادهنده به شفا گیرنده منتقل می شود، که نظرية مغناطيس حیوانی گالوانی و مسمر را برای ما تداعی می کند. خواهر ژوستا اسمیت که یک تارک دنیا است، برخوردی فیزیکی تر با پدیده شفادهندگی دارد.
این خانم راهبه که استاد بیوشیمی در کالج روزاری هیل نیویورک است به این نظریه رسید که انرژی منتشر شده از سر انگشتان شخص شفادهنده احتمالا در سیستم آنزیم سلول های مریض تأثیر میکند و سلامت را به آن بر می گرداند. این خانم قبلا یک مقاله در سطح رساله دکتری ارائه و ثابت کرده که وقتی نور فرابنفش کاهش می یابد میدان مغناطیسی قوی می شود. خانم ژوستا می گوید:
تحقیقات او به این نتیجه رسیده که وقتی یک شفادهنده در بهترین شرایط روانی باشد انرژی منتشره از سر انگشتان او قادر است آنزیم لوزالمعده را تحریک کند و تأثیر آن به اندازه یک میدان مغناطیسی با شدت ۸۰۰۰ تا ۱۳۰۰۰ گاس (واحد شدت میدان مغناطیسی است.
خواهر روستا در تحقیقات بعدی خود سعی دارد کشف کند که آیا یک شفادهنده می تواند سایر آنزیم های بدن را تحریک کند؟ و آیا چنین تحریکی کمک به حفظ سلامت انسان می کند یا نه؟ سؤال بعدی این است که آیا میدان مغناطیسی بر حیات مؤثر است و با آنچه هاله حیات نامیده شده چه ارتباطی دارد.
جدید دانشمندانی که در جهت این سؤال تحقیق می کنند دریافته اند که حلزون میدان های مغناطیسی بسیار ضعیف را درک می کند و حتی جهت آنها را تشخیص می دهد. به نظر می رسد که حلزون در بدن خود سیستمی شبیه قطب نما یا جهت نمای کشتی داشته باشد.
آقای جان مارتا یکی دیگر از افرادی است که توان ویژه ای دارد. او در یک آزمایش توانست پاندولی را که در دست دکتر آزمایشگر بود در جهت خواست دکتر به گردش در آورد. در آزمایش دیگری توانست به میدان مغناطیسی دستگاه ویدیو که مشغول ضبط برنامه بود تأثیر بگذارد و از ضبط تصویر جلوگیری کند. این شخص برای خود نظریه های مختلفی دارد و از جمله می گوید که میدان مغناطیسی بر یادگیری اثر قطعی دارد. او برای آزمایش، سه دسته موش ده تایی انتخاب کرد.
ده موش اول را در محفظه های انفرادی کوچکی از پلاستیک شفاف و رو به شمال مغناطیسی قرار داد. ده تای دوم رو به جنوب مغناطیسی و شدت میدان را بین ۵ تا ۱۰ گاس تنظیم کرد، و ده موش سوم در شرایط عادی قرار داده شدند. او توانست از نتیجه این آزمایش نشان بدهد که موش های تحت اثر میدان مغناطیسی نه تنها سریعتر یاد می گیرند، بلکه از موش های آزاد فعال تر هستند.
به نظر می رسد که نوعی ارتباط بین فعالیت بیوپلاسمیک یا آن طور که گفته می شود میدان هالهای موجودات زنده با انواع امواج وجود دارد. هيج شکی نیست که به همت پیشروان دانش شوروی و تأییدی که دانشمندان آمریکایی بر آن گذاشته اند می توان وضعیت سلامت، وضع جسمی و احساس گیاه و حیوان را با کمک تکنیک داویدویج به ظهور آورد. آقای تیلر می گوید:
ارزش تحقیقات شوروی در این است که توانسته به ما ابزار و اسباب آشکار کننده ای بدهد تا به کمک آن بتوانیم رابطه علیت بین پدیده ناشی از انرژی روحی و بازتاب آن را، آن هم به صورتی که مورد پذیرش همگان ما است، نشان بدهیم و سیستم منطقی ما به تدریج اثبات آن را می پذیرد.
ما به مرحله پذیرش و اثبات عدم خلل در این سیستم عکسبرداری رسیده ایم. اولین کنفرانس سیستم داوید ویج در آمریکا آنچنان موفقیت آمیز بود که کنفرانس دیگری در فوریه سال ۱۹۷۳ در نیویورک برگزار شد. یکی از جالب ترین حوادث این کنفرانس گزارش یک روانپزشک یونانی تبار به نام دکتر پیر راکوس بود.
وی اعلام کرد که می تواند هاله حیات حیوان و گیاه را به چشم ببیند و برای اثبات ادعایش نقشه هایی را که از آنها تهیه کرده بود به کنفرانس ارائه کرد. وی گفت که می تواند حرکت و تغییرات میدان هاله را در اطراف بدن بیماران روانی مشاهده کند. دکتر پیر راکوس اولین پزشکی است که آشکارا اظهار داشته از توان استنایی خود در مشاهده تغییرات هالة افراد برای مداوای آنان استفاده میکند.
خانمی به نام دکتر شفیقه کاراگولا در کتابی به نام (دستیابی به اسرار نیروی جاذبه) در سال ۱۹۶۷ اعلام داشت که چگونه پزشکان بسیاری قادرند میدان انرژی بیماران خود را به چشم ببینند و امراض آنها را تشخیص بدهند.
او نوشت: این پزشکان از جانب همکاران خود محدود شده اند که اسرار و رموز کار خود را به نامحرمان ابراز نکنند. دکتر پیر رکوس همچنین در کنفرانس اعلام داشت: انسان، پاندول ارتعاشی ابدی است. روح او زندانی بدنی است که در آن نیروهایی مانند ضربان قلب جریان دارد.
وقتی حرکت کند شود، شخص مریض است، و وقتی حرکت متوقف شود شخص مرده است. او تعریف قدیمی علم مکانیک را که می گوید: انرژی یعنی قابلیت انجام کار، برای این منظور مناسب نمی داند و پیشنهاد میکند که در اینجا (انرژی یعنی نیروی حیات ساطع شونده به وسیله آگاهی). او می گوید: با ملاحظه پخش این انرژی از بدن که هم به بخش بخار از آب شبیه است و هم نیست،
من از اتفاقات درون بدن با خبر می شوم. پیر راکوس در نقشه های خود سه قشر مختلف را در هاله حیات نشان داد و اظهار داشت که آنها را در مراجعین خود تشخیص می دهد. قشر اول نوار خاکستری رنگی است به ضخامت ۳ تا ۴ میلی متر که در مجاورت پوست بدن قرار دارد و کریستالی و شفاف است.
قشر دوم لایه ای ضخیم تر است به رنگ آبی تیره، شبیه به مجموعه ای از براده آهن و از روبرو شبیه یک تخم مرغ است که بدن را احاطه کرده باشد. سومین قشر غباری به رنگ آبی روشن از انرژی ارتعاشی است که در افراد سالم تا چند فوت عرض دارد و احتمالا به همین دلیل است که ما افراد سالم و شاداب را اصطلاح درخشان می نامیم. دکتر راکوس نقشه های دیگری از هاله بدن افراد بیمار به کنفرانس ارائه کرد که در قشرها و رنگ آنها تغییراتی پدید آمده بود.
او گفت خانمی از بیماران روانی به او گفته که شبهی از یک شخص همیشه همراه او است و ایمنی او را تأمین می کنند و وقتی دکتر پیر راکوس از خانم بیمار می خواهد تا آن شخص را به او بنمایاند، در یک لحظه متوجه شبه انسان وار و آبی رنگی از یک مرد می شود که پشت سر بیمار قرار گرفته بود. دکتر پیر رکوس می گوید که میدان انرژی گیاه ممکن است به وسیله شخص به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد.
در یک آزمایش که وی با کمک دکتر وسلی توماس انجام داد، مشاهده کردند که وقتی شخصی از فاصله حدود یک و نیم متری بر سر گل داوودی فریاد بکشد میدان انرژی گیاه جمع می شود، رنگ آبی لاجوردی خود را از دست می دهد و ضربان آن به یک سوم تقلیل می یاید. یک گیاه برای مدتی و روزانه حدود دو ساعت در فاصله یک متری یک بیمار نالان، قرار داده شد، ابتدا برگ های پایین آن ریخت و سپس به تدریج بز مرده و خشک شد.
دکتر پیر راکوس در مورد انسان اظهار می دارد که تعداد تپش هاله در هر دقیقه نیز علائمی از وضعیت شخص نشان می دهد. تعداد تپش افراد مسن کمتر و برای کودکان بیشتر است. تعداد تپش هاله شخص خوابیده کمتر از شخص بیدار است. راکوس می گوید: جریان انرژی در قسمت جلوی بدن انسان از میانه بدن شروع می شود و به صورت خط شکسته، مانند حرف ا به طرف یکی از پاها جریان پیدا می کند و پس از آن به صورت L معکوس در پشت سر ادامه می یابد.
در جمع، خط سیر انرژی به شکل 0 و شبیه لغت سانسکریت به معنی سلامتی است. او نظیر همین جریان انرژی را در سطح اقیانوس معرفی می کند که به صورت نوارهای باریکی از ضریان موجود در عمق می آید و کیلومترها در فضا فواره می زند. ترسیم این ضربان، پایین ترین جذر انرژی را در نیمه شب و بالاترین مد آن را کمی بعد از ظهر نشان می دهد.
این اظهار نظر شبیه گفتار آقای رودلف اشتاینر است که می گوید: اثیر شیمیایی با ضربان از زمین خارج و به آن داخل می شود. مرکز تحقیقات بیوانرژیک آمریکا به منظور بررسی نظریات آقای پیر راکوس گروهی متشکل از متخصصان الکترونیک و ماتریالیست را مأمور بررسی و تعیین ماهیت هاله و میدان انرژی مورد ادعای او کرد. این گروه با استفاده از لامپ مخصوص الکتریکی دستگاهی ساخت که فوتونهای صادره یا انرژی نوری بدن را که او اثیر می نامد اندازه گیری کند.
این گروه در یک گزارش مقدماتی اظهار کرد که مشاهدات آنها تا آن تاریخ وجود نوعی میدان در اطراف بدن انسان را که هنوز ماهیت آن قابل شناسایی نیست قوية تأیید می کند. پیر راکوس، که ضمنا مدعی مشاهده فوران انرژی از گیاه است، هشدار می دهد:
پدیده ای که در عکس های داوید ویج مشاهده می شود نباید با چیزی مانند اشعه ایکس و غیره مقایسه شود. او می گوید: در آینده، مطالعه هاله حيات و مشاهده آن کاملا در محدوده علم قرار خواهد گرفت و احتیاجی به این که تمام هستی را در آن مداخله دهیم نیست. در اتحاد شوروی که سیستم اجتماعی و تفکر بر اساس فلسفه ماتریالیستی است تغییراتی که به وسیله عکسبرداری داوید ویج ایجاد شد، سؤال های جدیدی را در مورد واقعیت حیات، گیاه، حیوان، انسان، ذهن، جسم و ماده برانگیخته است.
خانم تلماموس عقیده دارد تحقیقات در این زمینه آنچنان اهمیت علمی یافته که هر دو دولت آمریکا و اتحاد شوروی اطلاعات رسمی خود را به شدت مخفی نگاه می دارند. در کنار این سیاست کلی در بین گروههای کوچکی از دانشمندان دو طرف همکاری هایی آغاز شده است.
آقای داوید ویج خود در یک کنفرانس علمی که در غرب برای اولین بار در چنین موضوعی برگزار می شد گفت: تحقیقات جدید واجد چنان اهمیت شگفتی است که ارزیابی دور از تعصب آن چندین نسل طول خواهد کشید. امکانات خارج از حد تصور است و دستاوردها به اندازهای وسیع است که هرگز قابل کتمان نخواهد بود.
برای مطالعه ادامه مطالب اینجا کلید کنید…