ذهن برتر
از ماده حدود دو دهه قبل از آنکه دهقانان ایالت پنسیلوانیا دچار بلای شیمی زدگی شوند و درگیری مخالفان کشاورزی شیمیایی با وزارت کشاورزی آمریکا پدیدار شود کتابی به نام (زنجیره حیات) توسط یک جراح انگلیسی به نام گویان ریچاردز تألیف و منتشر شد.
ریچاردز فردی با تجربه بسیار در امور پزشکی بود و برای مدت مدید ریاست امور پزشکی منطقه بزرگی از هندوستان را به عهده داشت. ریچاردز متوجه تئوری یکی از همکاران خود به نام کاپیتان ساندس مبنی بر اثر مداوایی سیستم یونیزاسیون شد.
این سیستم در آن زمان به طور بسیار محدود شناخته شده بود ولی بعدها به عنوان یک شاخه علمی متمایز در آلمان و اتحاد شوروی به کار گرفته شد و توسعه یافت در حالی که در سایر کشورها توجه چندانی به آن نشد. ریچاردز بنا به گفته خودش دچار ذهن الکتریک زده شد و شروع به مطالعات گالوانومتری روی انسان و گیاه کرد تا اثر آن را در سلامت و بیماری تعیین کند.
او درباره دستگاه اسیلوکلاست اختراع آبرامز با تأسف می گوید که چون ماهیت شفادهی آن از لحاظ علم تجربی قابل توضیح نبود به فراموشی سپرده شد و این در شرایطی اتفاق افتاد که دستاوردهای دیگر آبرامز نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود. کتاب ریچاردز توجه گروه هایی از پزشکان خوش فکر انگلیسی را جلب کرد و بر آن شدند که اثرات شفابخشی را خود تجربه کنند.
برای ساخت دستگاه نیز سرانجام یک مهندس با استعداد به نام جرج دلاوار را به همراهی و همکاری گرفتند. تقریبا یک سال پس از تعطیل شدن شرکت گلن و همکارانش، آقای دوار تعداد انبوهی دستگاه موجی ساخت که در جعبه هایی با پوشش چرمی سیاه قرار داشت و اصطلاحا جعبه سیاه نامیده می شد.
دلا وار و همسر شکسته بند او مارجوری متوجه شدند که تابش مستقیم امواج از دستگاه به گیاه مریض یا ضعيف اثر مثبت روی سلامت و رشد آن می گذارد و پدیده جدید و جالب این بود که آنها در دستگاه خود از سیستم عدسی ای استفاده کردند که ادعای گلن را در این مورد به اثبات رساند.
تابش امواج روی برگ گیاه و یا حتی روی عکس آن عین همان اثر مثبت را نشان داد. دلا وار نوشت که هنوز نمی توان تعیین کرد که کدام یک از سه عامل در بررسی دستگاه رادیویی، مواد شیمیایی فیلم و یا حضور شخص معین در آزمایش و یا اثر مشترک آنها عامل اصلی است.
دلاوار بعدا نظریه جدید دیگری ارائه کرد مبنی بر اینکه علاوه بر امواج نوری امواج دیگری از نمونه مورد بررسی به فیلم می رسد و آن را متأثر می کند که ماهیت آن تعیین نشده. علاوه بر آن رابطه ای بین گیاه و برگ جدا شده از آن و یا قطره شیره جدا شده از گیاه، باقی و برقرار می ماند. این پدیده نظیر همان است که بین یکی از مراجعان آبرامز و قطره خون او مشاهده شده بود.
آبرامز نوشت: به نظر می رسد هر مولکول از ماده می تواند ولتاژ الکتریکی معین و مخصوص به خود را ایجاد کند و در عین حال مانند فرستنده – گیرنده بسیار کوچک رادیویی عمل کند. یک مجموعه الكترون بنابراین می تواند یک مجموعه شبکه رادیویی داشته باشد. به عبارت دیگر هر گیاه یا شخص دارای شبکه رادیویی مخصوص به خود است و می تواند امواج شبکه کلی مخصوص به خود را دریافت کند.
به همین علت یک عکس می تواند این شبکه کلی را ثبت کند و از طریق دستگاه مجددا همان شبکه رادیویی را دوباره بخش کند و در عمل جانشين اصل گیاه شود. نظریه ارائه شده به وسیله دوار البته بدون شبهه و ابهام نبود ولی نتیجه عملی آن غیر قابل انکار و فوق العاده بود. با توجه به این حقیقت که وجود ارگانیسم زنده در خاک شرط لازم برای رشد سالم گیاه است دلا وار و همکارانش به فکر افتادند که ارگانیسم زنده خاک را تحت اثر امواج رادیویی مشابه قرار دهند.
برای این آزمایش، از خاک باغچه مورد نظر عکس تهیه کردند و عکس ها را تحت اثر امواج رادیویی قرار دادند و سپس اقدام به کشت گیاه در همان باغچه کردند. برای آزمایش، دو باغچه با فاصله حدود ۲۵ متر انتخاب شد. ابتدا خاک سطحی هر دو باغچه را خارج کرده و پس از سرند کردن و خارج کردن مواد زائد و مخلوط و یکنواخت کردن به محل خود برگرداندند و برای مدت یک هفته به حال خود گذاشتند و سپس در آن کلم کاشتند.
در روز بیست و هفتم مارس ۱۹۴۵ آزمایش شروع شد. عکس خاک یکی از دو باغچه در تاریکخانه آزمایشگاه تحت تابش امواج رادیویی قرار داده شد و باغچه دیگر را به حال عادی رها کردند. پس از سپری شدن مدت یک ماه در هر باغچه چهار کلم جوان مشابه کاشتند.
برای مدت دو هفته تغییر محسوسی در رشد کلم ها مشاهده نشد به طوری که دلاوار نسبت به کارآیی سیستم دچار شک و تردید شد ولی در اواخر ماه ژوئن كلمهای رادیویی شروع به رشد بیشتری کردند و بالاخره در موقع برداشت محصول کلم های رادیویی سه برابر کلم های آزاد رشد کرده بودند.
دلاوار که از این آزمایش به وجد آمده بود بر آن شد که آزمایش را در مساحت بزرگتری تکرار کنند. آنها قطعه ای از خاک را انتخاب کردند که در آن سه ردیف ۱۲ متری نخود سبز به طور یکنواخت در آن رشد کرده بود و عملا حکایت از یک دست بودن خاک داشت. نخودها را کندند و زمین را به صورت پانزده باغچه کوچک تقسیم بندی کردند.
عکس شش باغچه از بالا برداشته شد و به مدت یک ماه روزانه تحت امواج رادیویی قرار گرفت. در ابتدای ماه مارس در هر باغچه شش نشاء از نوعی کلم زمستانه کشت شد. نشاها حدود ۱۸ سانتی متر ارتفاع داشتند و تمامی آزمایش از ابتدا تا انتها زیر نظر دکتر راسل از بخش کشاورزی دانشگاه آکسفورد نظارت می شد. روزانه از کلم های رادیویی و کلم های آزاد عکسبرداری می شد و آزمایش تا اواسط ژانویه که سرما و یخ ظاهرة رشد کلم ها را متوقف کرد ادامه داشت.
کلم ها تحت نظارت، برداشت و وزن شد. کلم های رادیویی به طور متوسط نسبت به کلم های آزاد ۸۱ درصد اضافه وزن داشت که مؤید اثر مثبت امواج بر خاک باغچه ها بود.
آقای راسل پیشنهاد کرد آزمایش بعدی روی کاهو که رشدانش سریعتر است انجام شود و نتیجه کار باز هم مثبت بود. پس از آن بر آن شدند که آزمایش را روی یک مزرعه لوبیا که از آکسفورد و آزمایشگاه حدود بیش از ۳ کیلومتر فاصله داشت انجام دهند. در این آزمایش یک زمین مستطیل شکل را به چهار بخش مساوی تقسیم کردند و در آن نوعی لوبیا کاشتند. یک بخش عکسبرداری شد و عکس در آزمایشگاه تحت تابش امواج رادیویی قرار داده شد.
آزمایش از اوایل ماه مه تا اوایل آگوست ۱۹۵۵ به مدت ۳ ماه ادامه داشت. در پایان کار ارتفاع لوبیاهای رادیویی حدود ۲۴ سانتی متر بلندتر، و تعداد غلاف آن از مجموع سه باغچه دیگر افزون تر بود. در آزمایش دیگری برای آزمایش در فاصله بعید به سراغ یک کشاورز هویج در اسکاتلند رفتند. نمونه های خاک ۱۷ ایکر از یک مزرعه ۲۲ ایکری به آکسفورد آورده شد و تحت تابش امواج رادیویی قرار داده شد. و در پایان کار هویج های رادیویی حدود ۲۰ درصد اضافه وزن داشتند.
حتی در این مرحله نیز دلاوار و همسرش هنوز نمی دانستند چه عاملی باعث اثر مثبت روی سبزیجات می شود در حالی که نتیجه آن کاملا مشهود و قطعی بود. در سال زراعی ۱۹۵۶ دلا وار و همکاران بر آن شدند که تعیین کنند آیا تایش امواج بر یک عامل غير مؤثر در کشاورزی و قرار دادن آن در خاک هم می تواند باعث انتقال انرژی غذایی رادیویی روی بذر و به هنگام جوانه زدن آن بشود یا خیر. برای این منظور سنگ سیلیکایی ورمیکولیت انتخاب شد.
این سنگ در ساختمان و صنعت به عنوان ماده عایق حرارتی کاربرد دارد و از لحاظ شیمیایی یک ماده خنتنی است و در آب نیز حل نمی شود. نمونه سنگ را به مدت هفت ساعت در مقابل جریان هوایی که از یک دستگاه امواج مداوای انسانی می گذشت قرار دادند. سپس آن را با نسبت ۲ به یک با بذر گیاهان فصلی مخلوط کردند و در دو جعبه کاشتند.
دو جعبه نظیر نیز با همین صورت ولی بدون تابش رادیویی و با خاک مشابه جهت مقایسه کشت شد. این آزمایش هم زیر نظر یکی از کارشناسان برجسته کشاورزی انجام شد و در حاصل، وزن گیاهان رادیویی ۱۸۶ درصد بیش از گیاهان عادی بود و در مواردی ۲۷۰ درصد اضافه بود که تا آن زمان سابقه نداشت.
گونه ای جوی دوسر در باغچه ای به مساحت یک متر در یک متر کشت شد. بذر با ورمیکولیت رادیویی شده به مقدار معادل ۲۵۲ پاند بذر در هر ایکر کشت شد و پس از پنج ماه محصولی معادل دو تن در ایکر به بار آورد که معادل ۲۷۰ درصد افزایش نسبت به خاک معمولی معادل را نشان می داد. در کشت دیگری در آب مقطر و ظرف شیشه ای حامل مقداری ورمیکولیت رادیویی، ولی فاقد هر گونه مواد شیمیایی دانه های جو به خوبی و زیبایی رشد کردند.
در این مرحله یکی از مؤسسات معتبر تولید بذر انگلستان درخواست آزمایش مشابهی روی انواع گیاهان نمود. در اولین آزمایشات نتیجه ای به دست نیامد.
دلا وار اصلا مأيوس نشد بلکه به فکر افتاد که نقش انسان در این میان ممکن است دارای اهمیت اصلی باشد. آنها داوطلب شدند که همان آزمایشات را شخصا در زمین های مؤسسه تکرار کنند. در مقابل تعجب مسؤلین دلا وار موفق به برداشت محصول دلخواه شد ولی مجددا آزمایش مستقیم کارشناسان بذر به جایی نرسید.
دلا وار در مدت سه سال و تحمل هزینه ۲۰٫۰۰۰ دلار، ارزش فاکتور انسانی در آزمایشات را مورد بررسی قرار داد و سرانجام دریافت که عامل انسانی در این نوع اعمال و تجربیات غیر فیزیکی بسیار مهم است.
برای این منظور دلاوار دوباره خاک را با ورمیکولیت مخلوط کرده و در آن دانه های جو سیاه کشت کردند. به مسؤل آبیاری و نگهداری آزمایش گفته شد کدام یک از گلدانها با ورمیکولیت رادیویی تغذیه شده و کدام یک نشده است.
سرانجام در تعدادی از گلدانها رشد جو سیاه سریعتر و بیشتر از سایرین بود. جالب این که رشد زیادتر مربوط به قسمتی بود که شخص مسؤل تصور می کرد با ورمیکولیت رادیویی تغذیه شده در حالی که عملا این طور نبود و اطلاعات نادرست به او داده شده بود. حاصل آزمایش این بود که: باور انسان می تواند روی رشد گیاه اثر کند.
دلاوار این کشف خود را به عنوان امکان ارتباط انرژی کیهانی به کمک انسان و هماهنگی ذهن با گیاه با یکی از دانشمندان برجسته انگلستان در میان گذاشت. وی در جواب به طور مختصر اظهار داشت: آقای دلاوار! من ادعای شما را باور نمیکنم اگر شما بتوانید با نیروی باورتان روی تعداد اتم های یک گیاه در حال رشد اثر بگذارید ما باید در علم مان نسبت به آنچه ماده را تشکیل می دهد تجدید نظر کنیم. دلا وار در جواب گفت:
کاملا صحیح است، حتی اگر لازم بشود که همه دانش خود را مورد تجدید نظر قرار بدهیم. این آزمایش در حقیقت تجدید نظر در قانون بقای ماده و انرژی را ضروری می کند و اصولا باید به صورتی به وسیله معادلات ریاضی نوشته شود. دلا وار در حقیقت کشف کرد که آنچه برای رشد و سلامت گیاه ضروری است این است که به سادگی از گیاه بخواهیم که این طور باشد و این طور بشود.
آقای دلا وار در ژورنال خود مقاله ای تحت عنوان (ذهن و ماده) منتشر کرد. او از خوانندگان خواست که از گیاه خود درخواست رشد بیشتر کنند و نتیجه را برای او بنویسند. نتیجه ای که در صورت صحت و واقعیت با علوم روز و بخصوص با تئوری اتمی مغایرت کامل دارد.
او برای آزمایش، پانزده مرحله توصیه کرده بود. مهمترین مرحله این بود که آزمایش کننده، دانه لوبیا را در دست بگیرد و بسته به میل و عادت شخصی خود با احترام و حضور قلب، نیایش و دعای خیر کند. این مقاله مورد استقبال زیاد قرار گرفت ولی باعث رنجش مسؤلين مذهبی منطقه شد و خاطرنشان کردند که پایین آوردن مقام دعا و نیایش به این صورت مجاز نیست.
دلا وار به این موضوع توجه کرده و عنوان آزمایش را به تسریع رشد گیاه از طریق ارتباط با نیروی ناشناخته به کمک ذهن تغییر دادند. بسیاری از مردم موفقیت در آزمایش را اعلام کردند. من کشیشی به نام فرانکلین لوهر که پایه گذار بنیادی به همین نام در لوس آنجلس است حاصل تجربیات خود را در کتابی تحت عنوان (تأثیر دعا بر گیاه) انتشار داد.
این شخص روحانی که نتایج را در اثر باورهای مذهبی می داند اعلام کرده که تعداد ۷۰۰ آزمایش به وسیله ۱۵۰ نفر و روی ۲۷۰۰۰ بذر در بنیاد او با موفقیت انجام گرفته. او اضافه رشد را حدود ۲۰ درصد گزارش کرده. این گزارش بعدا به وسیله افرادی با این بیان که آقای لوهر روش های علمی را برای اندازه گیری رشد رعایت نکرده مورد سؤال قرار گرفت.
آقای روبرت میلر دانشمند و محقق صنعتی و استاد قبلی کرسی شیمی دانشگاه تکنولوژی ایالت جورجيا با کمک دو نفر شفادهنده به نامهای الگا وارل و آمبروز وارل در سال ۱۹۶۷ آزمایشات مشابهی انجام داد. وارلها از شفادهندگان معروف و شناخته شده آمریکا هستند.
آقای میلر به عنوان یک دانشمند متخصص، ابزار دقیق اندازه گیری رشد را که ساخت دکتر کلوتر است مورد استفاده قرار داد. این دستگاه قادر است رشدی معادل یک هزارم اینج در ساعت را اندازه گیری کند. میلر از وارلها خواست که فکر او را در برنامه تحقیقاتی کشت چاودار (گندم سیاه) هدایت کنند در حالی که تحقیق در شهر آتلانتا در ایالت جورجیا انجام می شد و وارلها در شهر بالتیمور به فاصله حدود ۹۹۰ کیلومتری آن سکونت داشتند. ابتدا رشد جوانه چاودار ۰۰۶۲۵/. اینج در ساعت اندازه گیری شد.
سپس در ساعت ۹ صبح میلر از وارلها خواست که روی رشد دانه ها تمرکز کنند. قلم دستگاه ثبت رشد به زودی شروع به رسم منحنی صعودی کرد و تا ساعت ۸ صبح روز بعد اضافه رشدی معادل ۸۴ درصد ثبت شد. طول رشد روی دانه های عادی، یک شانزدهم اینچ و روی دانه های تحت کنترل، یک دوم اینج اندازه گیری شد. آقای میلر در گزارش خود نوشت که اندازه گیری دقیق و علمی تأثیر مسلم ذهن بر ماده را نشان می دهد.
اسرار تأثیر ذهنی و تأثیر مستقیم و غیر مستقیم رادیویی روی گیاه هنوز روشن نیست و باید روزی شناخته شود. در کنار این وقایع آقای جان کمیل نویسنده و دارنده مجله افسانه های علمی در دهه ۱۹۵۰ به گلن نوشت که در این گونه آزمایشات احتیاج به تجهیزات و تدارکات الکترونیکی نیست چون او مشاهده کرده که حتی دیاگرام رسم شده با مركب از ماشین الکتریکی گلن همان تأثیری را دارد که اصل ماشین دارد.
او نوشت که عامل الکتریک اصولا ضروری نیست و می توان آن را به کلی از آزمایش حذف کرد.
شخص دیگری به نام و ویسی که یک پاندول گر انگلیسی است در جهت تأیید این ادعا نوشت که هرگاه با مداد خطی روی کاغذ بکشد و با اعتقاد کامل بیندیشد که این خط یک قطعه فلز است پاندول او نسبت به آن عکس العمل نشان خواهد داد، عينة مانند عکس العمل نسبت به یک قطعه فلز. دستگاه رادیویی گلن برای مدت طولانی در (بنياد تحقیقات هوشیاری) ایجاد شده به وسیله آقای آرتور یانگ مخترع بال هلیکوپتر مورد بررسی قرار گرفت.
فرانسیس فارلی که در ضمن مالک و سرپرست کالج تکنیکهای آزمایشگاهی است به این نتیجه رسید که برای این نوع تأثیرات در واقع احتياج به دستگاه معینی نیست.
برای ادامه مطالب اینجا کلید کنید…