نابغه ای از ناحیه توسکه گی
این نظریه که گیاه بر اساس درخواست انسان ممکن است اسرار خود را بروز دهد به عنوان یک اصل طبیعی و مسلم در روزهای قبل از جنگ استقلال آمریکا، از جمله به وسیله یک نابغه سیاه پوست به نام واشنگتن کارور پذیرفته شد. این مرد در تاریخ آمریکا یک میر آزادی شناخته شده و به پلنگ سیاه مشهور است.
کارور یک شیمیدان بود و در یک دوران خلاق و سازنده از عمر خود با روش هایی که به نظر سایر دانشمندان جامع و کافی نبود، ولی حکایت از حرفه ای بودن او در شیمی داشت از بادام زمینی حقیر که در آن وقت به عنوان خوراک شکموها شناخته می شد و گیاه ناشناخته ای به نام سیب زمینی شیرین صدها محصول مختلف، از مواد آرایشی تا روغن گریس و مرکب، به دست آورد.
از زمانی که کارور جوان توانست روی پای خود بایستد با جدیت به دنبال شغل غیر بولساز شناخت روییدنیها رفت. کشاورزان درة الماس واقع در جنوب غربی ایالت میسوری آمریکا اغلب او را می دیدند که با قایق کوچک خود به بالا و پایین پارو می زند و گونه های مختلف گیاه را برای مداوای حیوانات جمع آوری می کند.
کارور قطعه زمین کوچکی در پایین دست مزارع برای خود دست و پا کرد و در عین حال با پوشال و علف در وسط جنگل کلبه کوچکی ساخت. کارور در جواب این سؤال که او در میان جنگل و دور از مردم چکار میکند، به طور سربسته می گفت که در خانه – کلینیک خود مشغول مداوای صدها گیاه بیمار است.
زنان کشاورز اطراف، گیاهان و گل های خانگی خود را نزد او می آوردند و درخواست می کردند که کاری کند تا شکوفه بدهند. او گلها را چند روزی در خانه خود نگه می داشت، با آنها به متانت رفتار می کرد، با صدای زنگ دار خود برایشان آواز می خواند، با خاک مخصوصی که خود ساخته بود آنها را تغذیه می کرد، شبها آنها را می پوشاند و روزها در آفتاب قرار می داد، تا به قول خودش آفتاب بازی کنند.
وقتی صاحبان گلها در موقع پس گرفتن گل از او می پرسیدند با آنها چه کرده است که اثر معجزه آسا داشته، جواب می داد: گیاهان با من صحبت میکنند، مثل صدها موجود زنده دیگر جنگل. آنچه من می دانم از مشاهده و عشق ورزیدن به هستی آموخته ام!
کارور به کالج سامسون در ایالت آیوا وارد شد. در آنجا مخارج تحصیل خود را با شغل لباسشویی برای دانشجویان تأمین می کرد. سپس به کالج کشاورزی ایالتی آیوا رفت. مهمترین خاطره او از این دوران آشنایی با معلم محبوب، آقای هنری کانتول والاس، ناشر مجله کشاورز والاسی است.
او ضمن داشتن درسهای سنگین، گاهی وقت پیدا می کرد که نوه شش سالة والاس را با خود به طبیعت و جنگل ببرد و صحبت کردن با گیاهان را به او نشان بدهد. این کودک بعدها به وزارت کشاورزی آمریکا و دو سال قبل از فوت کارور به معاونت رئیس جمهوری آمریکا رسید. در سال ۱۸۹۶ و پس از دریافت درجه فوق لیسانس از کارور برای عضویت در کادر علمی کالج دعوت به عمل آمد.
در این موقع یک انستیتوی صنعتی ایالت آلاباما واقع در توسکه گی، کارور را برای سرپرستی بخش کشاورزی دعوت به کار کرد. کارور هم مانند آقای چاندرا بوز، بدون تأمل شغل مهم و راحت و خوش درآمد دانشگاهی را ترک کرد و عازم آلاباما شد تا به مردم متوسط جامعه خدمت کند.
چند هفته پس از مراجعت به ایالت جنوبی آلاباما آقای کارور متوجه شد که هزاران کیلومتر مربع زمین های مسطح زراعی اطراف با سیستم تک کشتی پنیه، طی سال ها، به تدریج قدرت خود را از دست داده، مسموم شده و به بازدهی بسیار پایینی رسیده است. او تصمیم گرفت با ایجاد یک مزرعه نمونه، کشاورزان را در این زمینه راهنمایی کند.
در آنجا یک آزمایشگاه شخصی به نام کارگاه کوچک خداوند) ساخت که هیچ گونه کتاب کلاسیک را در آن داخل نمی کرد. بیانات در سی او برای دانشجویان کشاورزی بسیار خلاصه و مفید بود. رئیس دانشگاه جورجیا که وصف این پروفسور سیاه پوست را شنیده بود، به دیدار وی رفت و بعد اظهار داشت که بیانات کارور در مورد مسائل کشاورزی جنوب، کامل ترین و واردترین مطالبی بوده که او افتخار شنیدن آن را داشته.
او هر روز ساعت ۴ صبح بر می خواست، به جنگل می رفت و ده ها نمونه گیاه را به کلاس درس می آورد و دانشجویان منتظر و تشنه خود را آموزش می داد. در توضیح این روش تدریس، کارور به دوستانش گفت: طبیعت بهترین معلم است و من زمانی از این معلم آموزش می گیرم که دیگران هنوز در خواب هستند، خداوند در ساعات تاریک قبل از شفق مرا راهنمایی می کنند تا گیاهان مورد نیازم را بیابم.
کارور حدود دو سال وقت خود را روی نمونه های مختلف خاک صرف کرد تا راهی برای رهایی ایالت آلاباما از اسارت کشت پنبه بیابد. او در یک مزرعة نمونه هفت و نیم هکتاری مصرف کود شیمیایی را به طور آزمایشی ممنوع کرد و به جای آن برگ درختان جنگلی و ریشه های مردابی و کود حیوانی به کار برد.
روی این قطعه زمین شروع به کشت گردشی متنوع کرد و بازده آن به قدری غیر منتظره بود که کارور مطمئن شد که مصرف فوق العاده و دراز مدت کودهای شیمیایی در آن ایالت عمدتا در جهت تأمین منابع تولید کنندگان و فروشندگان مواد شیمیایی است تا کشاورزان.
کارور به عنوان یک باغبان علمی دریافت که بادام زمینی در خاک ضعیف خوب می روید و اصولا یک گیاه خودكفا است. و نیز به عنوان یک شیمیدان دریافت که پروتئین آن برابر پروتئین گوشت، و مواد هیدروکربوری آن برابر سیب زمینی است.
یک روز در آخر وقت و نزدیک غروب، آقای کارور در حالی که روی یک دانه بادام زمینی تمرکز داشت در ذهن خود از او پرسید: خداوند چرا تو را آفرید؟ در یک لحظه این جواب به ذهن او خطور کرد: با سه چیز می توان به جواب این سؤال رسید: سازگاری، حرارت و فشار.
با این فکر آقای کارور به مدت یک هفته به طور مداوم در آزمایشگاه خود مشغول بود. بادام زمینی را خرد و تجزیه کرد و ذرات آن را تحت شرایط حرارت و فشار مختلف با مواد متنوع در آمیخت. در مرحله تجزیه دریافت که حدود یک سوم بادام زمینی از هفت نوع روغن تشکیل شده.
او به کارش ادامه داد و با تجزیه، سرهم کردن، جداسازی فیزیکی و شیمیایی اجزای آن، سرانجام چند ده شیشه حاوی مواد مختلف و غالبا جدید به دست آورد. او کشاورزان و متخصصین را جمع کرد و طی یک سخنرانی، حاصل هفت شبانه روز تلاش خود را به آنها نشان داد و پیشنهاد کرد که به جای کشت دائم پنبه، که موجب بی رمقی خاک می شود، بادام زمینی بکارند و به آنها اطمینان داد که بادام زمینی تنها یک خوراک نیست، بلکه یک محصول صنعتی بسیار مفید و در عین حال پولساز است.
حاضرین نخست در پذیرش گفته های او تردید داشتند، لذا از او توضیحات بیشتری خواستند و روش او را سؤال کردند. کارور گفت که او در تاریکی و به طور کورمال به دنبال چیزی نرفته، بلکه اصل این موضوع، در یک پیاده روی در طبیعت به ذهن او آورده شده. کارور برای توجیه و اشاعه دستاوردهای خود دست به انتشار بروشورهایی زد.
در یکی از این بروشورها شرح داد که از بادام زمینی نوعی کره مطبوع، مغذی و غنی قابل استحصال است. برای تهیه ده کیلو کره لبنی یکصد لیتر شیر تازه لازم است، در حالی که از یکصد کیلو بادام زمینی سی و پنج کیلو کره مطبوع به دست می آید. در بروشور دیگر شاخه وسیع محصولاتی را که می توان از نوعی گیاه ریشه ای به نام (سیب زمینی شیرین به دست آورد نشان داد.
وقتی جنگ جهانی اول شروع شد و کمبود بعضی محصولات و مواد و از جمله رنگ های صنعتی خودنمایی کرد، آقای کارور دست به کار شد تا به کمک دوستان گیاهی خود از وخامت اوضاع بکاهد. او موفق شد از برگ، ریشه، ساقه و میوه بیست و هشت نوع گیاه، ۵۳۶ نوع رنگ بسازد که برای رنگ کردن پشم و پنبه و کتان و ابریشم و حتی چرم مصرف داشت. جالب اینکه ۴۹ تا از رنگ های او از یک نوع انگور تهیه شده بود.
سرانجام ارزش کارهای او را در سراسر آمریکا شناخته و یک وقت معلوم شد که در مؤسسه توسکه گی با اختلاط یکصد آرد گندم و آرد سیب زمینی شیرین به نسبت ۲ به ۱ روزانه حدود یکصد پاند (هر پاند حدود ۴۵۴ گرم) آرد گندم صرفه جویی می شود و کیفیت نان نیز مقبول است.
با انتشار این خبر و با توجه به ضرورت صرفه جویی در زمان جنگ توجه اقتصاددانان به انستیتوی توسکه گی جلب شد. در انستیتو از این افراد با نان بسیار مطبوع تهیه شده از آرد مخلوط، به همراه پنج نوع سوپ تهیه شده از بادام زمینی شیرین پذیرایی شد. به حاضرین نوعی سوپ مخلوط داده شد که کارور به شوخی آن را (سوپ جوجه مصنوعی) نامید.
یک نوع سالاد سبز تهیه شده از برگ کاسنی، ترشک، تره تیزک و قاصدک به مهمانان داده شد که معرف عقیده کارور به برتری گیاهان خودرو نسبت به گیاهان کشت شده بود. روزنامه چیهای عضو هیئت میهمان پس از صرف غذا به سرعت مشغول مخابره اهمیت اکتشافات کارور در تغذیه و بخصوص نقش آن در زمان جنگ شدند. ولی کارور احتیاجی به معرفی مجدد نداشت.
او از مدت ها قبل یک دانشمند شناخته شده بود و از یک سال پیش از آن به عضویت افتخاری انجمن سلطنتی بریتانیا پذیرفته شده بود. کارور را از طرف دولت فدرال آمریکا به واشنگتن دعوت کردند. او در آنجا با ارائه ده ها محصول جدید موجب بهت و حیرت کارمندان عالی رتبه و متخصص دولت شد. از جمله، نوعی نشاسته را معرفی کرد که برای صنایع نساجی در بخش آهارزنی پارچه مصرف داشت. این نشاسته بعدا به عنوان چسب تمبر پست سراسری مورد استفاده قرار گرفت.
کار بعدی کارور کشف اثر مفید روغن بادام زمینی روی عضلات خشک افراد افلیج بود. از آن پس او حتی مجبور شد که ماهی یک روز، آزمایشگاه شخصی خود را برای مداوای اشخاصی اختصاص دهد که با برانکارد، چوب زیر بغل و عصا به دست به او مراجعه می کردند.
البته به این کشف او در پزشکی به اندازه روغن کرچک که تقریبا همزمان به وسیله ادگار کیس کشف شده بود بی توجهی شد، ولی امروز محققین باز هم متوجه اثر شگفت انگیز آن شده اند. در سال ۱۹۳۰ بادام زمینی به همت کارور تبدیل به محصولی شده بود که علاوه بر تأمين احتياجات خوراکی و صنعتی مردم، سالانه میلیونها دلار برای کشاورزان جنوب آمریکا در آمد تولید می کرد. بینش کارور،
خوراک مطبوع و مقوی بادام – کره را به کودکان عرضه کرد و فروش سالانه روغن بادام زمینی به حدود ۶۰ میلیون دلار رسید. کارور در زمینه های دیگر نیز به کار خود ادامه داد و از نوعی کاج محلی کاغذ تهیه کرد. کشاورزان با استفاده از این کشف، جنگل های وسیع ولی کم بهره را به جنگل کاج مناسب کاغذسازی تبدیل کردند.
در زمان رکود اقتصادی ایالات متحده و تهیه قانونی برای حمایت صاحبان صنایع آمریکا کارور را به مجلس سنا دعوت کردند. او با لباس مشکی قدیمی، کراوات دست ساخت و گلی در سوراخ تكمة لباس، عازم واشنگتن شد. به هنگام ورود به ایستگاه قطار از یک بار بر خواست که چمدان او را حمل کند.
باربر به او گفت که متأسفانه وقت این کار را ندارد، چون منتظر یک دانشمند سیاه پوست است! کارور چمدان های خود را برداشت و با یک تاکسی به ساختمان کنگره رفت. کنگره جهت ادای توضیحات برای او ده دقیقه وقت معین کرده بود.
او پس از شروع سخن از کیف دستی خود نمونه های پودر صورت، مواد نفتی، شامپو، نفت سفید، سرکه، روغن چوب و ده ها محصول دیگر بیرون آورد که همگی اختراع و اكتشاف خود او بودند. در اینجا معاون رئیس جمهوری، آقای کاکتوس باک، حرف او را قطع کرد و گفت:
مهلت ده دقیقه منتفی است و او می تواند هر قدر که دلش بخواهد برای کمیته سنا صحبت کند و مطالب با ارزش خود را توضیح دهد. کارور نیمی از عمر خود را صرف پژوهش علمی کرد، صدها مواد جدید پدید آورد و برای هزاران نفر ایجاد کار کرد، ولی در صدد بر نیامد که هیچ یک را به نام خود ثبت کند و استفاده از آن را منوط به پرداخت حق امتیاز کند.
افراد استفاده گر و سیاستمداران به او یادآوری کردند که با این اختراعات چه ثروت عظیمی می تواند دست و پا کند و او با آرامی جواب داد: خداوند در مقابل عطای بادام زمینی از ما درخواست حق امتیاز نکرد. من چگونه می توانم برای تبدیل آن از دیگران حق امتیاز بخواهم. کارور هم مانند آقای چاندرا بوز عقیده داشت که محصول او باید به رایگان در اختیار بشریت قرار گیرد.
توماس ادیسون به همکاران خود گفت: کارور کلید خوشبختی است و به شیمیدان سیاه پوست جوان پیشنهاد شغلی با حقوق نجومی کرد، ولی کارور نپذیرفت. هنری فورد معروف هم عقیده داشت که کارور بزرگترین دانشمند زمان است و به وی پیشنهاد کرد که در مجموعه صنعتی رود سرخ (این محل، امروز مهمترین مرکز فولاد و اتومبیل سازی کمپانی فورد است)، در کنار شهر دیترویت به او بپیوندد و منصفانه با هم شریک باشند.
ایده ها و روش های متنوع آقای کارور، همانند کارهای بورینک در نظر سایر دانشمندان و مردم عادی پوشیده و مرموز باقی ماند. بازدید کنندگانش او را مانند گوی چوگان در میان میزی مملو از وسایل، خاک، حشره و گیاه می یافتند و در مقابل این سؤال که: رمز کار و موفقیت تو چیست؟ جواب ساده ای می گرفتند:
رموز در گیاه است و کلید آن عشق کافی به گیاه!
و در مقابل این سؤال که چرا فقط تو این قدرت را داری و دیگران ندارند؟ باز جواب ساده بود: هر کسی این قدرت را دارد، مشروط به اینکه اطمینان داشته باشد! و سپس اشاره به کتاب انجیل روی میز میکرد و می گفت: همه حقایق در این کتاب هست. خداوند به ما وعده داده و وعده خداوند حق است، این حقیقت روشن تر، قابل لمس تر و واقعی تر از این میزی است که مشاهده می کنید.
کارور در یک سخنرانی برای حضار توضیح داد که چگونه از خاک آلاباما صدها رنگ طبیعی به دست آورده و از جمله یک رنگ آبی سیر درخشان ساخته که نمونه دیگر آن در مصر، در مقبرة توتان خامون موجود است، رنگی که قرن هاست درخشندگی و اصالت خود را حفظ کرده.
تاریخ تولد کارور مثل سایر کودکان سیاه پوست آن زمان ثبت نشده و به درستی مشخص نیست، ولی زمانی که در حدود نود سال داشت در اجتماعی از شیمیدان های آغاز جنگ جهانی دوم در واشنگتن مطالب زیر را اظهار داشت:
در آینده، یک شیمیدان ایده آل کسی است که با صدای طبل تو خالی آنالیزهای روز قانع نباشد، کسی که شجاعت اندیشه کردن داشته باشد و با استقلالی کار کند که سابق بر این مجاز نبوده است. باید در مقابل چشمان ما رموز واقعی و پیچ و خم دار موادی را که امروز به صورتی بی ارزش زیر پای ما قرار گرفته اند به نمایش بگذارد. شخصی که در پایان عمر کارور او را در دفتر کارش ملاقات کرده این طور می نویسد:
او دست خود را دراز کرد تا گل کوچکی را لمس کند و در همان حال اظهار داشت: با لمس این گل، من ابدیت را احساس میکنم. بسیار بسیار پیش از حضور انسان در روی زمین این گل وجود داشته و در طول میلیونها سال آینده هم به زندگی خود ادامه خواهد داد.
من از طریق همین گل کوچک با ابدیت صحبت می کنم، ابدیتی که فقط یک نیروی ساکت است. این نیروی ساکت زلزله و باد و آتش نیست، بلکه در حیطه نامرئی قرار دارد. همان صدای ظریفی است که پریان را به خاطر می آورد.
برای مطالعه ادامه مقاله اینجا کلید کنید…